خلاصة:
این مقاله به نقد عنصر داستانی پیرنگ از چشمانداز فرمالیستی و پیشافرمالیستی در مجموعة داستانهای کوتاه دیوان سومنات نوشتة ابوتراب خسروی میپردازد. تمایزی که این دو دیدگاه میان داستان و پیرنگ قائل شدهاند گویای تفاوت کاربرد آنها دربارة این دو سازة داستانی است.
در نقد پیشافرمالیستی استفاده از پیرنگ کلیشهای، بها دادن به کنجکاوی و تعلیقهای از پیش لو رفته و عدم تناسب در شبکههای علت و معلولی از نکات قابل تأمل است. همچنین استفاده از توصیفهای جزیینگر حاملِ زاویة دید که گویای خرده پیرنگهای زمان و مکان است و به کارگیری روایت غیرخطی بر پایة بازگشت به پسهای مکرر از نقاط قوت داستانها میباشد. اما در پیرنگ فرمالیستی خسروی برای آشناییزدایی به انواع شگردها و تمهیدات هنری مانند استفاده از برخی مؤلفههای ادبیات پسامدرن، گفتوگو درباره تکنیکهای داستانی، استفاده از فرمهای دایرهای مکرر و غریب ساختن جهان داستان با تصاویر سنتهای دینی و مذهبی و هنر مینیاتور ایرانی توجه دارد. در مجموع نویسنده در داستانهایی موفق است که بر پایة آشناییزدایی و پیرنگ فرمالیستی بنا شدهاند، و نه داستانهایی که بر اساس ضابطههای علت و معلولی استوار شدهاند.
From the formalistic and Pre-formalistic perspective، this paper examines the plot elements in Abutorab Khosravi’s Somnath's Divan. The distinctive features of the approaches between the storyline and plot manifest the disparity in their application. Utilization of cliches plot، consideration of curiosity and uncovered suspension، and disproportion in cause and effect networks are noteworthy features of Formalistic criticism. Besides، use of minute descriptions including point of view which manifests sub-plots of time and place، and use of nonlinear account based on frequent flashbacks are among the merits of the stories. But in Formalistic plot، for defamiliarizing، the author employs a variety of artistic techniques such as recourse to some post-modern elements، novelistic techniques dialogues، repeated use of circular forms، and estrangement of the ambiance of the story through the use of religious customs and Iranian miniature art. On the whole، the author is successful in only those stories that are built upon a formalist plot and defamliarization technique، and not in those with cause and effect criteria.
ملخص الجهاز:
اما در پيرنگ فرماليســتي خســروي براي آشــناييزدايي به انواع شــگردها و تمهيدات هنري مانند اســتفاده از برخي مؤلفه هاي ادبيات پســامدرن ، گفت وگو درباره تکنيک هاي داستاني، استفاده از فرم هاي دايره اي مکرر و غريب ساختن جهان داستان با تصاوير سنت هاي ديني و مذهبي و هنر مينياتور ايراني توجه دارد.
در ابتداي داستان خواننده در پاسخ به ابهام گويي نويسنده کنج کاو شده و سعي ميکند بداند چه رازي بين مادام اشنايدر با سروان اشنايدر، آلمان ، راوي، تهران و بچه ها وجود دارد؟ يا اصلا چرا ديگر مادام اشنايدر کاتوليک نيست ؟ در صفحه ي دوم در حالي که هنوز چيزي از شـروع داسـتان نميگذرد و خواننده داسـتان رادر ذهنش جمع و جور نکرده نويسـنده نشـانه هاي روشـني ميدهد که تمام موضــوع داســتان را لو ميدهد.
اســتفاده از تصـاوير سـنت هاي ديني و مذهبي و هنر مينياتور ايراني در روايت داســتان از ديگر شـگردهاي ابوتراب براي آشناييزدايي و پيرنگ سازي هنري در سطح معنايي داستان است که باعث غريب شدن جهان داستان ها ميشود: فراموش ميکرد که چطور به تهران رســيده ، ميگفت : فکر ميکنم از برلين پرتاب شــده ام به اين جا و در اين خانه ســقوط کرده ام ، و بايد به همه چيز عادت کنم ، در اين خانه نفس بکشــم ، بخوابم و بيدار شــوم و از ســر بلاتکليفي صـاحب بچه هايي شوم که شبيه به هيچ کس نيستند (خسروي، ١٣٨٩: ١).