خلاصة:
هدف پژوهش حاضر3 بررسی اثربخشی آموزش فلسفه برای کودکان (P4C) به روش پژوهش مشارکتی بر مسئولیتپذیری دانش آموزان بوده است. این پژوهش شبهتجربی از نوع پیشآزمون پسآزمون با گروه کنترل است. جامعه مورد مطالعه شامل همه دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه مدارس دولتی شهر تهران در سال 95-1394 بوده است که با بهرهگیری از روش نمونهگیری چندمرحله ای، 50 تن از دانشآموزانی که مسئولیتپذیری آنها پایینتر از سطح متوسط بود انتخاب و با قرعهکشی یک گروه به عنوان گروه آزمایش(25 نفر) و گروه دیگر به عنوان گروه گواه (25نفر) انتخاب شدند. برنامه آموزش فلسفه برای کودکان به روش پژوهش مشارکتی، روی گروه آزمایش در ده جلسه 90 دقیقه ای اجرا شد در حالی که گروه کنترل هیچ گونه آموزشی در این زمینه دریافت نکرد. پس از مداخله در مرحله پس آزمون هر دو گروه (آزمایش و گواه) پرسشنامه مسئولیتپذیری را تکمیل کردند. برای تحلیل دادهها از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون تحلیل کوواریانس میان-گروهی) استفاده شده است. ضمن تایید فرضیه اصلی پژوهش، نتایج نشان داد که مسئولیتپذیری دانش آموزانی که آموزش فلسفه برای کودکان را دریافت کرده اند به طور معناداری بالاتر از مسئولیتپذیری دانش آموزانی است که این آموزش را دریافت نکرده اند. بنابراین آموزش فلسفه به روش پژوهش مشارکتی بر مسئولیتپذیری دانش آموزان موثر است.
The current study[3] was undertaken to evaluate the impact of P4C (Philosophy for Children) instruction using a community of inquiry method on students accountability. This quasi-experimental research had a pretest posttest control group design. The statistical population of the study included all female students of public high schools in Tehran in academic year 2015-2016. For the purpose of sampling, 50 students whose accountability was lower than average were chosen via multi-stage sampling method and were randomly assigned to experimental (N=25) and control (N=25) groups. The experimental group received P4C instruction using a community of inquiry method in 10 ninety-minute sessions, while the control group did not receive the intervention. In the posttest, both experimental and control groups were given the accountability questionnaire. In order to analyze the data, descriptive and inferential statistics (between group analysis of covariance) were utilized. Results showed that accountability of the students who had received P4C instruction was significantly higher than those who had not received such instruction. Thus, P4C instruction using a community of inquiry method is effective in promoting students accountability.
ملخص الجهاز:
بنابراین آموزش فلسفه به روش پژوهش مشارکتی بر مسئولیت پذیری دانش آموزان مؤثر است .
Responsive thinking لیپمن در سال ١٩٧٤ با مطرح کردن برنامۀ فلسفه برای کودکان و با بهره گیری از روش پژوهش مشارکتی ١ ثابت کرد که تحقق اهداف تعلیم و تربیت در گرو به کارگیری الگوهای تدریس مطلوب است .
نتایج پژوهش شجاعی (١٣٩١) با عنوان "رابطه مسئولیت پذیری و سازگاری با انگیزش پیشرفت تحصیلی" نشان داد که میان همه ابعاد مسئولیت پذیری (تعهد درونی، تعهد بیرونی، احساس امنیت ، عزت نفس در مدرسه و احساس تعلق ) با انگیزش پیشرفت دانش آموزان 1.
خدری (١٣٨٠) در پژوهش خود نشان داد که میان هوش ، عزت نفس و مسئولیت پذیری دانش آموزان همبستگی چندگانه وجود دارد.
کاکس ١ و همکاران (٢٠١٠) در مطالعه خود به این نتایج دست یافتند که آموزش فلسفه برای کودکان در مسئولیت پذیری آنها مؤثر است .
فرضیه پژوهش - آموزش فلسفه برای کودکان (PC٤) به شیوه پژوهش مشارکتی در مسئولیت پذیری دانش آموزان مؤثر است .
نتایج و یافته ها تحلیل فرضیه اصلی پژوهش : آموزش فلسفه برای کودکان به روش پژوهش مشارکتی بر مسئولیت پذیری دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه تاثیر گذار است .
ولی در میان افراد گروه آزمایش بهبود نمرات مؤلفه های مسئولیت پذیری دانش آموزان پس از مداخله و آموزش فلسفه به روش پژوهش مشارکتی قابل مشاهده است .
بحث و نتیجه گیری پژوهش حاضر به بررسی تاثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر مسئولیت پذیری دانش آموزان میپردازد.