خلاصة:
مسئله شناخت خداوند از بنیادیترین مسائلی است که اذهان و افکار متفکران را در طول تاریخ اندیشه، نسبت به خود مشغول کرده و آنان را واداشته است تا موضعی در برابر این مسئله اتخاذ نمایند. برخی موضع انکاری را اختیار نموده و قائل شدهاند که شناخت ذات خدا امری ممتنع و محال مینماید. در مقابل، برخی دیگر قائل به امکان معرفت به حق تعالی از رهگذر شناخت صفات شدهاند. نگارندگان در این نوشتار کوشیدهاند تا دلایل و براهین هر یک از این دو دیدگاه و نقدهایی را که بر یکدیگر وارد ساختهاند، تبیین نموده و با محوریت بیان ملاصدرا، درصدد داوری و ارزیابی گفتمان آنها برآیند.
ملخص الجهاز:
لذا در اینجاست که بررسی آرای گوناگون مسلمانان یا روشهای فکری متفاوت، همچون متکلمان، محدثان، فیلسوفان و عارفان که هر کدام با توجه به اصول و مبانی خود به پژوهش دربارۀ مباحث خداشناسی و اسماء و صفات حقتعالی پرداختهاند، دارای اهمیتی دوچندان میباشد؛ زیرا از سویی، بیانگر اهتمام فراوان اندیشمندان بزرگ دربارۀ معرفت ذات و صفات الهی است و از سوی دیگر، گواه این مدعاست که دغدغۀ اصلی صاحبنظران مسلمان اعم از متکلم و فیلسوف و عارف، تنها اثبات مبدأ و خالق برای عالم نبوده است، بلکه ارائۀ معرفتی صحیح از آفرینندۀ عالم و اسماء و صفات او و چگونگی رابطه با ذات حق متعال نیز مورد توجه آنان بوده است.
وی برای عدم امکان شناخت کنه ذات حقتعالی چنین استدلال میکند که اگر واجب تعالی از طریق صورت ذهنی و علم حصولی شناخته شود، دارای ماهیت خواهد بود، در حالی که خداوند، محض وجود است.
در نقد فخر رازی باید گفت که دلیلهای چهار تا شش او، برای اثبات امتناع شناخت کنه ذات حقتعالی کافی نیست؛ زیرا تنها راه شناخت واجب تعالی از طریق ممکنات نیست، چنان که در برهان صدیقین بیان شده است.
وی با استناد به عدم تعدد انحای وجود برای واجب، ادراک حصولی را ناتوان از ادراک خدا دانسته و جمیع حکما را در قبول این امر همداستان خوانده است: اما اینکه حقیقت واجب از طریق علم حصولی صوری برای کسی معلوم نیست، امری است که هیچ یک از حکما و عرفا در آن شکی نداشته و ما بر آن برهان اقامه کردهایم (صدرالدین شیرازی، 1981: 1/130).