خلاصة:
نسبت دین و سیاست همواره بهعنوان چالشی نظری، میان فلسفه سیاسی اسلامی و فلسفه سیاسی لیبرالیسم مطرح
بوده است. اگرچه اندیشمندان سیاسی بسیاری از هردو جریان سیاسی به پژوهش در این مسئله پرداختند، ولی
نوشتار پیشرو برآن است تا به بررسی تطبیقی این موضوع با تمرکز بر آرای دو فیلسوف سیاسی یعنی
مصباح یزدی (نماینده گفتمان غالب اسلامی) و جان لاک (نماینده گفتمان غالب لیبرال دمو کراسی) و با تکیه بر
کار آمدترین مبانی نظری این دو فیلسوف، به نسبتیابی دین و سیاست بپردازد.
یافته تحقیق عبارت است از انطباق دیدگاه استاد مصباح یزدی بر پیوند تفکیکناپذیر دین و سیاست
(حکومت) و نیز تطبیق نظریه جان لاک بر مرتبه نخست سکولاریسم یعنی لائیسم. درنگی دوباره در این بحث
تاریخی، با تمرکز بر دو اندیشمند کلیدی، مجال شناسایی برخی از ریشههای اساسی چالش موجود را برای ما
فراهم خواهد کرد. به لحاظ کاربردی، ازیکسو تحقق عینی نظربه پیوند دین و سیاست در قالب نظام جمهوری
اسلامی ایران در سده کنونی و ازسویدیگر آشفتگی تمدن لیبرالیسم و آغاز روند گذار از سکولاریسم و ورود
جوامع سیاسی به عصر تجدید حیات جهانی دین در قلمرو اجتماعی و سیاسی، اهمیت پرداختن به این موضوع را
دو چندان میسازد. این بحث با روبکرد فلسفه سیاسی و در قالب روش تحلیلی ارائه شده است.
ملخص الجهاز:
یافته تحقیق عبارت است از انطباق دیدگاه استاد مصباح یزدی بر پیوند تفکیکناپذیر دین و سیاست (حکومت) و نیز تطبیق نظریه جان لاک بر مرتبه نخست سکولاریسم یعنی لائیسم.
دین، سیاست، عقل، آیتالله مصباح یزدی، جان لاک مقدمه نسبت دین و سیاست از جمله مسائلی است که همواره در تاریخ سیاسی بشر بدان توجه شده و نظریههای گوناگونی دراینباره ازسوی اندیشمندان سیاسی مطرح شده است (ر.
ذیل صورت نخست، دو قرائت مشهور وجود دارد: قرائت اول، ازآن بیشتر فیلسوفان سیاسی اسلامی است که بر تعامل و پیوند جداییناپذیر دین و سیاست پای میفشارند و قرائت دوم، نظریه تئوکراسی برپایه حکومت دینی ادعایی و انتسابی (صرف نسبت دادن غیرواقعی به خدا نه انتصاب حقیقی) است.
بنابراین، رسالت اصولی دین، تبیین روابط میان پدیدهها نیست؛ بلکه این کار به عقل و دانش سپرده شده است و دین بهطورکلی رابطه پدیدهها با روح انسان و مصالح انسانی را بررسی میکند.
بنابراین، فلسفه سیاسی اسلامی، معارف یقینی و مطلق دینی را در سیاست نقشآفرین میداند و از آنها بهعنوان مؤید یا مقدمه استدلال بهره میبرد و برپایه آنها، نسبت به حل مسائل نوین اقدام میکند و از این راه، مبنای معرفتشناسانه نقشآفرینی دین در سیاست را ارائه میدهد.
یعنی نسبت یادشده تنها محدود به ارتباط کلی میان دین و سیاست نیست؛ بلکه از مجموعه آموزههای اسلام میتوان نظام حکومتی و همه آنچه برای اداره یک حکومت لازم است را نیز استنباط کرد (ر.