خلاصة:
مراد از «عشق عُرفی»، عشق معطوف به این جهان و بهرههای دنیوی آن با معیارهای اینزمانی و اینمکانی است. در این عشق، نهتنها تعلقات جنسی، بلکه توجه به شمایل (کمال) زیبای دیگران هم برای اهداف دنیوی است. پر واضح است که چنین عشقی در تاریخ عشق، امری ممکن بوده و همواره در تاریخ انسانی رواج داشته است که عشق را برای این دنیا و در اینجا و اکنون خواستهاند، اما آنچه در دنیای جدید رخ داده و ماهیت جدیدی یافته است، عشق متکثر پستمدرنی است که از عشق سنتی و حتی عشق عُرفی مدرن نیز بیشتر تنزل یافته و بلکه بهکلی هویت عشقیِ آن منسوخ گشته است. در این مقاله، پس از تبیین ماهیت این عشقِ متأخر، عرفی و یا عرفانی بودن آن توضیح داده میشود.
By customary love we mean the type of world-oriented love with all its temporal and spatial features. In this type of love, Not only sexual desires but tendency towards others beauty is also for the sake of worldly intentions. Evidently such a kind of love has always been widespread all across the history of love so that they would have sought love for this world then and there. However, there has emerged a new type- i.e. a pluralistic post-modern love- that has been reduced ever lower than both the traditional love and customary modern one so that its love nature would have distorted. In this paper, the nature of such recent love is clarified and its being customary or agnostic is explained.
ملخص الجهاز:
برای مثال، تردیدی وجود ندارد که سکولاریسم از یک منظر، منطق صورتبندی حاکم بر دنیای جدید بوده است و ایدئولوژیهای موجود در آن مانند اومانیسم، لیبرالیسم، مارکسیسم و غیره، نیز از سازههای اصلی مدرنیته غربیاند، اما به نظر میرسد آنچه جوهرۀ غرب را نه بهعنوان یک ایدئولوژی و نه حتی بهعنوان یک دکترین زندگی، بلکه بهمثابه مؤلفه مرکزی در فرهنگ و تاریخ غرب - از دورۀ باستان تا دورۀ مسیح و آنگاه از قرون وسطی تا دوره اصلاحات و عصر روشنگری و سپس در سالهای مدرن و پستمدرن - تشکیل داده و زندگی و تفکر غربی را پیوسته از خود متأثر ساخته و دکترین سکولاریسم را نیز در درون خود زاییده است، وجود نوعی تکثر فرهنگی و عدم اشتراک اجتماعی (نداشتن قدر مشترکبودن) بوده است که در آن نفس تکثر و نه امر متکثر اهمیت دارد.
آنجا که آزادیهای عنانگسیخته در ارتباط میان افراد همجنس و غیرهمجنس وجود داشته باشد، آنجا که ارزشهای اخلاقی، دربرگیرندگی و نفوذ خود بر زندگی انسان را از دست داده باشند، زمانی که دین و دینداری در جامعه به حاشیه رانده شده باشد و همین طور آنگاه که عقلانیت نیز خود دچار سیالیت و تکثر شده باشد، نمیتوان بر این عشق شورانگیز و سیال لگام زد و آن را به یک شور عقلانی و در جهت اهداف اجتماعی و انسانی بدل کرد.
افزون بر آنچه از فقه و شریعت بهمثابه میزان در مدیریت عشق به میان آمد، باید به «اخلاق» نیز به عنوان میزان دوم و مکمل فقه اشاره کرد و گفت که اصولا عشقی که خارج از چارچوب اخلاقی (بهویژه اخلاق معطوف به معشوق) رخ داده و صرفا ابعاد سودگرایانه آن مورد توجه قرار میگیرد، از ابعاد هویتبخشی خود تهی گشته و به یک امر نفسانی و خودگرایانه تبدیل میشود.