خلاصة:
قیصر امین¬پور، یکی از شاعران متعهّد و از زمره شاعرانی است که باورهای دینی در کلام او به طور بارزی تجلّی یافته است. تقیّد این شاعر به ارزش¬های دینی و نیز بهره¬مندی وی از دانش ادبی همراه با رویکردش به زبان محاوره، محتوا و ساختاری ویژه به اشعارش بخشیده و او را به عنوان شاعری صاحب سبک مطرح ساخته است. شعر امین¬پور، واجد هویّتی دینی است و بیش از هر چیز در صدد ارائه ترسیمی از باورداشت، آرمان و اندیشه¬هایی است که صبغه و ماهیّت ارزشی و مذهبی دارند. امین¬پور از شاعران مطرح مقاومت و دفاع مقدّس به شمار می¬آید. این امر در کنار تشخّص دینی، ماهیّتی ارزشی و مبتنی بر آرمان¬های انقلاب اسلامی نیز به کلامش بخشیده است. در این مقاله، بازتاب¬هایی از هویّت دینی و ارزشی اشعار قیصر امین-پور و نسبتهای آن با زبان و ساختار ویژه کلام او مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. در این راستا بر مولّفه¬هایی چون سمبولیسم، اعتقادات و باورهای دینی، آرمان¬ها و نگرش اجتماعی و انقلابی و نیز دل-زدگی و دلتنگی¬های قیصر امین¬پور ¬تامّل شده است.
ملخص الجهاز:
با اندكي تعمّق در آنها ميتوان دريافت كه شاعر براي ساده كردن و ملموس گردانيدن چنين مفاهيمي از مهارتهاي خاصّي بهره برده است: «جامه راه راه/ پاي جامه راه راه ميلههاي رو به رو/ راه راه پشت سايهروشن مژه، نگاه/ راه راه روي شانهها/ راه راه/ تازيانهها آشيانهها/ لانههاي كوچك و سياه بيپر و پرنده راه راه گريههاي شور و خندههاي تلخ گاه گاه/ راه راه در ميان اين جهان راه راه/ اين هزار راه/ راه راه كو، كجاست راه؟» (امين پور،1385: 66) مقاومت و دفاع مقدّس احساسات و آرمانهايي كه در ابتداي انقلاب، جامعه را متأثّر ساخته بود و احوالي كه بر فضاي جنگ و در ميان رزمندگان و مدافعان ميهن حاكم بود، در شعر قيصر، حضوري چشمگير پيدا كرد.
ابيات زير بخشهايي از يك شعر بلند امینپور است كه اين ويژگي را در خود دارد: «ميخواستم شعري براي جنگ بگويم ديدم نميشود ديگر، قلم، زبان دلم نيست گفتم: بايد زمين گذاشت قلمها را ديگر سلاح سرد سخن كارساز نيست بايد سلاح تيزي برداشت بايد براي جنگ/ از لولۀ تفنگ بخوانم/ با آواز فشنگ- ميخواستم/ شعري براي جنگ بگويم شعري براي شهر خودم- دزفول- ديدم كه لفظ ناخوش موشك را/ بايد به كار برد امّا، موشك/ زيبايي كلام مرا ميكاست گفتم كه بيت ناقص شعرم/ از خانههاي شهر كه بدتر نيست بگذار شهر من هم/ چون خانههاي خاكي مردم/ خرد و خراب باشد و خونآلود بايد كه شعر خاكي و خونين گفت بايد كه شعر خشم بگويم شعر فصيح فرياد/ هر چند ناتمام – گفتم: در شهر ما/ ديوارها دوباره پر از عكس لالههاست اينجا/ وضعيّت خطر گذرا نيست آژير قرمز است كه مينالد/ تنها ميان ساكت شبها/ بر خوابهاي ناتمام جسدها خفّاشهاي وحشي دشمن/ حتّي ز نور روزنه بيزارند بايد تمام پنجرهها/ با پردههاي كور بپوشانيم اينجا/ ديوار هم/ ديگر پناه پشت كسي نيست كاين گور ديگري است كه استاده است/ در انتظار شب...