خلاصة:
اگرچه از بین رفتن اکثر آثار محمد بن زکریای رازی بررسی اندیشههای وی را دشوار نموده، اما مطالعه آثار به جای مانده از وی نشان میدهد که مساله سعادت برای او یک مساله مهم بوده است. در اندیشه رازی سعادت همان رهایی از درد و و رنج و رسیدن به بیرنجی است و چون عالم ماده مقرون و مشحون با رنج است و قوای جسمانی سبب پیوند ما با این عالم هستند، لذا سعادت انسان در رهایی از این عالم و قوای جسمانی است. زکریا معتقد است که انسان میتواند بدون کمک گرفتن از دین و تنها به کمک عقل و فلسفه این راه رهایی را بپیماید. وی فلسفه و داشتن سیرت فلسفی را تنها راه سعادتمندی و نائل شدن شخص به سعادت حقیقی میداند. و در نظام فکری او فلسفه و داشتن زیست فلسفی نقش ضروری و بدیل ناپذیر در بحث سعادتمندی نوع انسانی ایفا میکند. در این مقاله اثبات مدعاهای فوق و اینکه فلسفه چگونه میتواند سبب رسیدن به سعادت شود، به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
ملخص الجهاز:
وی از یک طرف سعادت و کمال مطلوب نوع انسانی را در رهایی دانسته و مقصوداش از رهایی، رهایی قوه عاقله از قوه شهوانیه و غضبیه ، و خوگرفتن نفس به اموری که از سنخ نفس ناطقه یعنی امور عقلی و مجردات همچون کسب علم و دانش و برپایی اعتدال ، بوده است و از طرف دیگر، در تعریف خود از فلسفه ، آن را خداگونه شدن میداند.
البته نباید چنین پنداشت که این شیوه ی درست زندگی که سیره ی فلسفی نام دارد و غایت آن تشبه به الله و خداگونه شدن است ، صرفا به این صورت است که انسان فقط در عمل ، خود را مطابق آنچه سنجه و معیار است ، میزان کند و مثلا عادل ، مهربان و بخشنده باشد، بلکه به معنای لزوم تلاش برای کسب بیش تر علوم از علوم طبیعی گرفته تا سیاست و تدبیر منزل نیز هست .
(رازی،١٣٨٠: ٨-٩) با این اوصاف ، وقتی دو نیروی متضاد (عقل و هوی) در نفس وجود دارد که یکی از آن ها سلامت نفس را تأمین کرده و دیگری نفس را بیمار و او را در دام ماده اسیر میکند، در حالی که نفس جوهری مجرد از ماده و از عالمی روحانی است که باید به اصل خود برگردد، پس چه بهتر از نیروی که وی را از زندان ماده رها کرده و وی را به سعادت ، هم در این عالم و هم در عالم دیگر میرساند، تبعیت کند.