خلاصة:
یکی از علل توسعهنیافتگی ایران در دوره قاجار تقابل عقلانیت و خرافه گرایی در جامعه ایران بوده است. درواقع، خرافه چنان در حیات سیاسی و اجتماعی ایران ریشه دوانده بود که هم فرهنگ جمعی و هم تصمیمات سیاسی ایران در آن دوران از آن متاثر شده بود تا آنجا که در دوران شاهان قاجار، بهویژه ناصرالدینشاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه بهجای کاربست خرد، اندیشه و علم، برای حل مشکلات دست به دامان انواع خرافات میشدند. این مقاله به بررسی تاثیر خرافهگرایی بهمثابه پدیدهای عقلستیز بر توسعهنیافتگی ایران در مقطع زمانی مزبور میپردازد و با روششناسی کیفی و به روش تحلیلی- توصیفی و از مسیر جمعآوری اطلاعات کتابخانهای در پی پاسخ به این پرسش است که «فرهنگ خرافهگرا چگونه موجب توسعهنیافتگی ایران دوره قاجار شده است؟». مقاله این فرضیه را به آزمون میگذارد که «فرهنگ خرافهگرا» از رهگذر تقابل در عین همزیستی با «عقلانیت» در دوره قاجاریه به «استبداد فکری» و بهتبع آن نیز «استبداد سیاسی» انجامید و وضعیت گفتمانی حاصل از این تقابل فکری و عملی منجر به بازتولید چرخهای شد که در یکسوی آن فرهنگ خرافهگرا و در سوی دیگر آن استبداد سیاسی قرار داشت، بهگونهای که هر یکدیگری را در این چرخه تولید/ بازتولید و تقویت میکرد و بدین ترتیب موجب توسعهنیافتگی ایران در عهد قاجار شد.