خلاصة:
اعتدال از جمله کانونی ترین مفاهیم تاریخ اندیشه و نظریه اجتماعی و سیاسی بوده است که هم در
سنت فکری غرب و هم ایرانی، سابقه ای دیرینه دارد. سعدی نیز متاثر از همین سنت به ارث برده
ایرانی، آن را در حکایات و روایات خویش وارد می کند و با اصرارهای مداوم بر میانه روی و اندرز به
پرهیز از ستمگری را در آثار خویش مطرح می کند؛ بنابراین اعتدال و میانه روی در اندیشه سعدی
دارای پایه ای اساسی است. این نوشتار بر آن است تا اعتدال در اندیشه و افکار سعدی را در گلستان و
بوستان دریابد. از همین رو با محور قرار دادن مفهوم اعتدال به مثابه مفهومی که توامان هم به قلمرو
اجتماع و هم به قلمرو سیاست تعلق دارد، می توان به درکی از نسبت میان این دو حوزه در اندیشه
سعدی دست یافت.
ملخص الجهاز:
همیشه روال حکومت در تاریخ گذشته ایران این گونه بوده که «حکومت گران از هر منشأ و مبدأیی که بودهاند و از میان هر گونه قشر ضعیف و رنجیده و مردمی یا طبقات متعین و صاحب دولت و قدیمی که برخاسته اند به هیچ وجه در اصل حکومت بر مدار اداره فردی و استبداد مطلقه اختلافی نداشته اند، چنین به نظر می رسد که تکلیف ملت یک باره برای همیشه و از همان صدر تاریخ ، تعیین شده و از چنان نظم و نسق و اعتباری برخوردار است که بعد از این هیچ گاه مشروعیت دینی و عرفی آنها مورد بحث و سؤال و تفسیر قرار نمی گرفته و هیچ حاکمی نیز خود و اعمالش را مستوجب پاسخگویی نمی شمرده است و در مقابل ، مردم نیز به تمامه تکلیف دیگری پذیرفته و باب چون چراها را هم یک بار بر روی خویش بسته اند» (شعبانی ، ١٣٦٩: ١٥٣).
در گلستان و بوستان نیز از کارکرد چنین حاکمان و حکومت ها سخن رفته است : «پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد، بیچاره در حالت نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته اند: «هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید» (سعدی ، ١٣٧٤: ٥٨).
چنین زندگی ای از دید سعدی ، آنگونه که در این مقاله بررسی شد، تنها در سایه مناسباتی امکانپذیر است که در آن اعتدال و میانه روی رعایت شود و همچون ضابطه و فضیلتی اجتماعی پدیدار گردد.