ملخص الجهاز:
"دست پسر توی دستش بود.
میخوای ازش رد بشم؟!» «شوخیت گرفته؟» «واقعا میخوای ازش رد بشی؟» رحیم پشتک زد، رفت زیر آب و بالا آمد و توی پیچ و تاب گرداب چرخید.
پسر دستش را توی چاله آب فرو برد و بالا آورد.
» دکتر از پشت میز جلو آمد و گفت: «دستتاتو ببر بالا!» دستهایش را برد بالای سرش.
» از اتاق دکتر که بیرون آمد، بابای رحیم را دید، پشت در ایستاده بود.
گفت: «سر پسرمو زیر آب کردی!» توی اتاق، بازپرس پسر را ورانداز کرد و گفت: «قاتل.
«پرسیدم مال کدوم یکی تون بود؟» برق تیغه چاقو، توی چشمهای پسر نشست و به چاقو زل زد: «مال رحیم.
آن روز شعله آتش توی دهانش بود که روی زمین افتاد و دیگر بلند نشد.
رحیم را دید، از میان پیچ و تاب گرداب دستش را بالا آورده بود.
پسر حاج عابد بلند شد تا زانو توی آب دوید."