ملخص الجهاز:
"هنوز صدای مرد توی گوشش بود.
«همهاش تقصیر اون بود.
خیلی کلکه خونه شونم یه جاهایی داره هیشکی بلد نیس غیراز خودش،خونه ما هم داره اگه اون بیاد خونهمون منم یه جاهایی قایم میشم...
نکنه عروسی جنها باشه،نه نیست،اگه بود که صدای ساز و ضربشون میاومد.
دوباره صدای سیرسیرکها دشت تاریک را پر کرد.
حالا اگه سرخی را رو پیدا کنم.
بیبی جان سرخی رو خوردن همداد...
پایش به سنگی گیر کرد و با صورت روی خاک خشک افتاد.
باز صدای گاو آمد.
» لنگه گیوه را که از پایش درآمده بود به پا کرد.
همهجا ساکت بود دیگر نمیدانست صدا را از کدام طرف شنیده بوده.
میدوید و زار میزد نمیخواست باور کنه که خیالاتی شده.
خارها و سنگها پایش را میخراشیدند و او میدوید همانطور که میدوید خورد به دیوار نرم و سیاهی که در تاریکی جلوش سبز شده بود.
«سرخی جون،سرخی جون» دنبال گاو به راه افتاد."