خلاصة:
هدف مقاله حاضر این است که از منظری فلسفی رابطه علوم انسانی و تکنولوژی را تا حد امکان روشن کند. علوم انسانی دارای دو وجه است: وجهی که علم است، و وجهی که تکنولوژی است. به واسطه این نقش دوگانه، تعامل علوم انسانی با تکنولوژی پیچیدهتر از رابطه علوم طبیعی با تکنولوژی است. رابطه وجه تکنولوژیک علوم انسانی با حیطههای مختلف تکنولوژی همافزایانه است. ولی این رابطه در خصوص رابطه وجه علمی علوم انسانی با تکنولوژیها یک رابطه نامتقارن بوده، تأثیر تکنولوژیها بر وجه علمی علوم انسانی تأثیری ایجابی است. این درحالی است که تأثیر وجه علمی علوم انسانی بر تکنولوژیها بهطور عمده سلبی و نقادانه است؛ نه به این معنا که این وجه علمی خدمتی به تکنولوژی نمیکند، بلکه توضیح میدهیم نحوۀ درست این تأثیرگذاری چگونه است. این تحلیل در توضیح اینکه چگونه تکنولوژی میتواند در سپهر عقلانیت قرار گیرد، مفید است
The purpose of this paper is to shed some light on the Philosophical relationship between humanities and technology. It will be explained that most disciplines in humanities are Janus-faced: they are part science/knowledge and part technology. The thesis of the paper is that the relationship between the technological aspect of humanities and other technologies is positive and synergetic, while the relationship between their scientific aspect and technologies is almost entirely critical and negative. The argument of the paper is not that the scientific aspect of humanities has nothing positive to offer to the development of technologies, but rather to clarify the nature of this assistance. It is also hoped that the paper’s analysis could help to explain how the scientific aspect of humanities can partake in the process of rationalisation of the development of technology
ملخص الجهاز:
برای توضیح بیشتر دربارۀ تمایز علم و تکنولوژی و تفکیک دو وجه علمی و تکنولوژیک علوم انسانی رک به: (پایا و منصوری،1397) و (پایا،1394 :103-116).
چنین نگرشی میتواند به ایدئولوژیاندیشی منجر شود؛ به این اندیشه که فعالیت علمی عبارت است از تلاش برای تغییر ذکر این نکته خالی از فایده نیست که هرچند فیلسوفی نظیر هوسرل، به منظور پرهیز از درگیری در بحثهای بیحاصل میان رئالیستها و ایدهآلیستهای زمان خود در مورد «وجود» از اصطلاح اپوخه (تعلیق قضاوت) استفاده میکرد، اما اتخاذ این رویکرد که به نیت محدود کردن کاوشهای معرفتی به حوزه پدیدارها بود، با قول او به وجود واقعی اشیاء و ذوات تعارض نداشت.
اما نکتهای که لاتور (و اغلب دیگر نویسندگانی که علم و تکنولوژی را خلط میکنند) مورد غفلت قرار داده است آن است که برای تولید ”لپ تاپ“ با آن شبکۀ معنایی خاص، عناصری در واقعیت، با ظرفیتها و استعدادهایی خاص، باید وجود داشته باشد که آنها برساخته آدمی نیستند.
دیدگاه لی لاس در باره نظریه، تا اندازهای یادآور دیدگاه پوزیتیویستهایی نظیر ماخ است که مدعی بودند نظریه صرفاً وسیلهای برای کمک به حافظه است؛ برای توضیح مبسوط این نقد رک به: (پایا 1382، فصل 6) فورمن در مقالهای مفصل و تاریخی این آموزه را طرح میکند که اولویت بخشیدن تکنولوژی بر علم یک اولویت فرهنگی است که در دورۀ پستمدرن اتفاق افتاده است، در حالیکه در دورۀ مدرن از نظر فرهنگی، علم دستِ بالا را داشت.