ملخص الجهاز:
"نکتهء قابل توجه این است ک حتا نام این اسطوره،زنفتانه(یا بعبارتی دیگر، وجههء نوینی از زن اشعار بودلر)نشانگر تعبیری نادرست یا لغزشی معنایی است:نباید فراموش کرد که آنچه در وهلهء نخست حائز اهمیت است نیستی و نابودی است که عشق برای عاشق در پی دارد.
یادآور میشویم که میتوان به راحتی بین این باور و تفکر افلاطونی رابطهء مستقیم برقرار کرد،باور و اندیشهای که حتا نزد نروال نیز مشاهده میشود.
به عنوان نمونه میتوان به«زن سنگدل»بالزاک(چرم ساغری)اشاره کرد که هم تجسد اروتیک(شهوانی)چرم مذکور است و هم مظهر وجههء دیگر عشق رمانتیک:چرمی که همانند عشق رمانتیک(عشق مادام مورتسو به قهرمان رمان زنبق دره)حامل یأس و ناامیدی،مهلک و در عینحال اثیری(ریشه در دنیای فانی ندارد)است.
وسوسهء سنت آنتوان که از آن میتوان به عنوان حکایت شهوترانی یاد کرد،نمونهء دیگری است که در آن فلوبر به معرفی و بازنمایی زنفتانه میپردازد:مرگ در درون زنفتانه ریشه دارد؛باوجوداین،حرفها و صحبتهایش به دل مینشیند(«برای ملاقات با او لحظهشماری میکنیم،ملاقاتی که خود از آن بیزاری میجوییم و لعن و نفرینش میکنیم»).
اما،نیکا لاک وجههء فتانگیاش را بیشتر مدیون چشمش است که از زیر موهایش نمایان است تا موهای طلاییاش،قهرمانان هایتشوک(فیلمساز انگلیسی،1980-1899)که جانی و جنایتکارند،همواره زنان بلوندیاند که"مردخوار"نیستند و تظاهر به سردمزاجی میکنند و پرتکلفاند(این وجهه بواسطهء سرکوبی ثانوی به شخصیتهای درجه دو که وحشتانگیز و ترش رویند و به ظاهر فاقد میلجنسیاند،واگذار میشود چرا که در سن پختگی به سر میبرند).
نمونهء مشابه اما غمانگیزتر،لیلیث روبر روسن است که ژان سبرگ نقش او را بازی میکند: لیلیث دختری است جوان،عاشقپیشه و وسوسهانگیز،انتخاب نام لیلیث که ریشه در اساطیر بین النهرینی و عرب یهودنشین دارد برای فیلمی مدرن،به زنفتانه وجههء افسانهای و معنوی (عاری از گناه و خطا)میبخشد."