خلاصة:
ساختار نظام بین الملل یک متغیر مستقلی است که تمامی بازیگران نظام بین الملل در روند تصمیم گیری و سیاست گذاری خود باید مد نظر داشته تا تصمیماتشان بعد از اتخاذ به مرحله اجراء در آید و با ساختار نظام بین الملل منطبق باشد. این بدان معنا است که با تغییر در محیط بین الملل، سیاست ها نیز تغییر می کند تا تامین منافع با توجه به واقعیات جدید انجام پذیرد، واقعیاتی که متاثر از شرایط بین الملل هستند و در آن برتری دولت به عنوان سیاست گذار تا آینده قابل پیش بینی تداوم خواهد داشت. ساختار نظام بین الملل پس از جنگ جهانی دوم ساختاری دو قطبی بود که در آن ساختار تمامی تغیر و تحولات زیر لوای دو بازیگر اصلی (شوروی سابق و آمریکا) به وقوع می پیوست و استراتژی تمامی بازیگران دیگر صحنه بین المللی به گونه ای متاثر از تصمیمات این دو ابر قدرت بود. اما بعد از فروپاشی شوروی عملا ساختار نظام دو قطبی بعد از گذار از دوران تغییر و تحولات بنیادین نظام بین الملل که خود نشات گرفته از این فروپاشی بود جای خود را به ساختار تک قطبی سپرد ساختاری که در آن آمریکا مدیریت نظام بین المللی را به این دلیل که در راس ساختار نظام بین المللی قرار داشت و هیچ قدرتی یارای مبارزه با هژمونی طلبی آن را نداشت عهده دار گردید.
ملخص الجهاز:
٢-کارکرد واحدهاي مختلف : به عبارت ديگر واحدها– قدرت هاي بزرگ – چه نقشي براي خود قائل هستند و اصالت خود را در چه مي بينند؟ ١ - structure ٣-اصل ايجاد کننده نظم ( به معناي عدم هرج و مرج ) : اين اصول از ديدگاه قدرت هاي بزرگ چيست و براي ايجاد آنها چه روش هايي مورد استفاده قرار مي گيرد؟ (اخوان زنجاني،١٤:١٣٧٤) مراحل شکل گيري يک ساختار فرايند تکامل يک ساختار را مي توان در پنج مرحله متمايز مورد بررسي قرار داد: اول – مرحله ظهور يا ابتدايي ساختار: در اين مرحله که معمولا بعد از وقوع تغير و تحولات بنيادين در سيستم بوجود مي آيد، با توجه به اينکه نقش ها يا حتي رفتارها حالت الگويي و وضعيت سازمان يافته اي به خود نگرفته اند، بازيگران در روند سياست گذاري و اقدام از آزادي عمل وسيعي برخوردارند(اخوان زنجاني،١٤:١٣٧٤) و هر يک (بخصوص قدرت هاي بزرگ ) سعي در تثبيت جايگاه خود در سيستم داشته و ميخواهند به گونه اي ساختار را به نفع خود رقم زنند.
بلوغ ساختار دو قطبي حوادث لهستان و مجارستان در سال ١٩٥٦ و بي تفاوتي غرب نسبت به سرکوب اين شورش ها و موضع آمريکا در قبال بحران سوئز در سال ١٩٥٦ نشان مي داد که هر يک از دو ابرقدرت به طور ضمني مناطق نفوذ يکديگر را محترم مي شمارند و اجازه ابتکار عمل به زيردستان خود را هم نمي دهند و در همان حال آمريکا با انعقاد پيمان هايي نظير پيمان بغداد با شرکت عراق ، ترکيه ، ايران و پاکستان (خود در اين پيمان شرکت نکرده ) در سال ١٩٥٥ که در واقع دنباله پيمان کشورهاي آسياي جنوب شرقي (سيتو ١٩٥٤) و (آنزوس ١٩٥١) بود سعي در ايجاد يک خط تدافعي وسيع برگرد جهان کمونيست داشت (نقيب زاده ،٢٦٠:١٣٨٣).