ملخص الجهاز:
"هروقت که به خانهشان میرفتم، مادرش را میدیدم که در کنج اتاق، روی زیلو، ساکت و بدون سخن نشسته و درحالیکه چشمانش که رنجی طولانی در ان هویدا بود به جایی خیلی دور خیره بود و تنها پس از آنکه ماشا اله او را با مهربانی بغل میکرد و میبوسید تبسم بر لبانش نقش میبست و از فرط خوشحالی چند کلمهای سخن میگفت.
ماشا اله نه تنها تکیهگاه خانوادهاش که تمام زندگیاش وقف کمک به دوستان و اطرافیان و همهی کسانی بود که مشکل داشتند.
ماشا اله آنگونه انسانی بود که مارگورت بیکل میگوید:«تنها آنکه بزرگترین جا را به خود اختصاص نمیدهد از شادی لبخند بهره میتواند داشت، آنکه جای کافی برای دیگران دارد صمیمانهتر میتواند با دیگران بخندد، با دیگران بگرید»و«در هر مرگی، زندگی جدیدی، نوید داده میشود."