خلاصة:
دانش دیسیپلینر (disciplinar) در برابر دیگر اشکال معرفت که شکلهای اشتباه یا غیرعلمی درک ابعاد واقعیات هستند، به عنوان شکل معتبری از دستهبندی دانش بینقص مفهومسازی شده است. علوم اجتماعی با درونیسازی شکلهای دیسیپلینرِ معرفتها، تسلیم بخشبندی دانش شده است و در نتیجه هر نوع تلاش در راستای «یکپارچگی دانش» را به عنوان شکلهای «منسوخ درکِ پیچیدگیها»، نامگذاری نموده است. در این مقاله، پرسش اصلی معرفتشناسی مبتنی بر مطالعۀ علامه جعفری در برابر معرفتشناسان کلاسیکی است که اصول پیکربندی معرفت دیسیپلینر را به اشتراک نگذاشته بودند. به بیانی دیگر، این خوانش، روش دیگری از شرح انتقاد کاملاً مبسوط از ساختار دانش دیسیپلینر است و به این معنا نیست که روش رو به آتی، «حالت بینرشتهای از معرفت» است، زیرا همچنان براساس مفهوم «دیسیپلینر» است که دید واقعیت را به عنوان «موجودیت کلنگر» از دست میدهد. به عبارت دیگر، رویکرد بین رشتهای ممکن است روشی رو به جلو در غلبه بر نواقص معرفتشناسی رشتهای باشد، اما نمیتواند ما را از خطرات بخشبندی رها سازد و صرفاً موضوعی از اهمیت شناختی نیست، بلکه شامل حالت وجودی «بودن» در جهان است. در این نوشتار برآنیم که این مسائل را از طریق دیدگاه علامه جعفری شرح دهیم؛ فردی که ظاهراً ریشه در سنت فلسفه حکمتی دارد و در عین حال راهبردهای جدیدی مانند تحلیل «تولید دانش»را مطرح کرده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد علامه جعفری با اینکه ایده دانش دیسیپلینر را به دلیل اثرات بخشبندی آن از چنین راهبرد معرفشناختی رد کرده است، اما از راهبردهای بینرشتهای طرفداری نکرده است. چراکه در دیدگاه او این راهبردهای ظاهراً متفاوت منجر به شکل کاملی از «اندیشه کارمندوارانه» در علوم انسانی میشود.
The disciplinary knowledge has been conceptualized as the valid from of classifying sound knowledge vis-à-vis other from of epistemic which have been classified as erroneous or unscientific from of fathoming different modalities of realities. By internalizing disciplinary forms of cognitions the social sciences have conceded to compartmentalization of knowledge and thus branded any attempt towards unity of knowledge as archaic forms of understanding complexities. In this article I have taken issue with the question of epistemology based on the reading of Allama Jafari with reference to classical epistemologists who did not share the principle of disciplinary epistemic configuration. This, in other words, is another way of demonstrating a full-fledged critique of disciplinary knowledge construction but this does not mean that the way forward is interdisciplinarity which loses sight of reality as a holistic entity. it seems Allama Jafari while rejecting the idea of disciplinary knowledge due to compartmentalizing effect of such an epistemological strategy but he does not favor interdisciplinary strategies either as in his view these seemingly different strategies would lead us to a complete from of clerkish mentalite in humanities.
ملخص الجهاز:
بهزباندیگر، تجزیۀ علمی که امروزه در ساحتهاي دانشگاهی وجود دارد تنها به اقلیم نخستین مربوط است که علامه جعفری در تقسیمبندی اقالیم هفتگانۀ خود به آن اشاره كرده است، اما «تجزیۀ نگاه معرفتی» که علامه مطمح نظر خود قرار داده بود کل حوزۀ معرفتشناسی را در بر میگیرد.
آیا علامه جعفری به مستدرجبودن ساحتهای وجود و ارتباط آن با هندسۀ معرفت معتقد بود؟ بهنظر میآید که چنین باشد، چراکه در کتاب عرفان اسلامی میگوید: شخصیت ما با بهدستآوردن یکی از ابعاد ششگانه، درصورت آگاهی از بعد دیگر و ضرورت اشباع آن، نقصی در خود احساس میکند که برطرف نمیشود، مگر با اشباع آن بعد.
اگرچه شاید هردوی آنها نخست با نگاه روششناسانه به تجزیۀ ساحتهای واقعیت دست زده بودند، نتایج این بینش کل نظام معرفتی دیسیپلینر را تحت سیطرۀ خود درآورد که در دیدگاه علامه جعفری از آن با عنوان «تجزیۀ شخصیت انسانی» یاد میشود.
بهزباندیگر و برخلاف نگاههای رایج در ایران که بینش مذهبی را تاحد نگاه فقاهتی تقلیل میدهند، علامه معتقد است که معرفت در هندسۀ آلترناتیو بدون درنظرگرفتن این ابعاد هفتگانه شناخت دینی نیست.
علامه جعفری بهطور مشخص چهار مشکل کلیدی «تعقل دیسیپلینر» را شناسایی کرده است و برای عبور از بحران اصرار دارد که بینش دیسیپلینر را نباید با «نگاه دیسیپلینر» دیگر جایگزین کرد، بلکه باید با نگاهی همهجانبه به حوزۀ معرفت بشری، که دارای چهار بعد و هفت اقلیم است، نگاه آلترناتیو را بهمنصۀ ظهور معرفتی رساند.