ملخص الجهاز:
"وقتی تبری از سال 34 هجری قمری، زمان حکومت عثمان صحبت میکند، از قول «عبدء اله فرزند عامر»کارگزار بصره، برای آرام نگه داشتن مردم(یعنی عربها)چنین نقل میکند:این یک سفارش به عثمان است که کوتاه شدهی آن در اینجا آورده میشود: «این مردم را باید به جهاد بفرستی تا سرگرم باشند.
یک روز از کنار خندقها به خانه میرفتم، به آقای«م»و دوستانش برخوردم، روز عجیبی بود و من آنقدر ترسیدم که هنوز، بعد از نزدیک به 70 سال، از یاد آن روز به خود میلرزم و با اینکه خندقها را پر کردهاند و به جای آن خیابانی کشیدهاند که در میان شهر قرار دارد، هر زمان که به کرمان میروم و از آنجا با اتومبیل یا پیاده میگذرم، وقتی به نزدیکی آن محل میرسم، مانند این است که هماکنون آقای«م»با دوستانش مرا دور گرفتهاند و در نتیجه دچار پریشانی میشوم.
وقتی کارنامه را دادند، این دبیر که آدم هوشیاری بود، همهی نمرهها را طبق نوشتهی آنها داده بود، ولی نمرهی من را بسیار کم در نظر گرفته بود.
دوم زندهیاد پورحسینی دبیر ادبیات که بعدها به تهران آمد و دکترای فلسفهی خود را گرفت، این آقای پورحسینی را، پس از آنکه دانشسرا را تمام کرد، دیگر ندیدم تا چهل سال بعد که در تهران بود و با من تماس گرفت.
در آغاز به همراه برادرم هرمز، سراغ کسی که در نزدیکی ما زندگی میکرد و از روسهای مهاجر بود، رفتیم یادم است تکیهی روی کلمهها را که در زبان روسی خیلی اهمیت دارد، پیش او یاد گرفتیم ولی بههرحال نتوانستیم ادامه دهیم."