خلاصة:
فارابی در بستر فلسفة اسلامی و آکویناس در بستر فلسفة مسیحی هر دو در تعریف «زیبایی» از مفهوم «کمال» بهره میبرند. این نوشتار، با روش گردآوری اسنادی و تحلیل محتوا، تعاریف زیبایی و مفهوم کمال در آنها از منظر فارابی و آکویناس را بررسی میکند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که این دو فیلسوف در چگونگی پرداختن به تعریف زیبایی و مراتب آن با یکدیگر اشتراک دارند، اما فارابی به مفهوم «کمال» در تعریف زیبایی اهتمام بیشتری دارد و به جای آن، آکویناس به «لذت»، «تناسب» و «وضوح» میپردازد که در تعاریف فارابی به طور صریح اشاره نمیشوند. نکتة مهم دیگر گره زدن بحث زیبایی با اقانیم سهگانه از سوی آکویناس است که فارابی چنین پرداختی در باب مفاهیم اسلامی ندارد. همچنین با آنکه اشارهای در فلسفة آکویناس مبتنی بر ذهنی بودن زیبایی وجود دارد، در جمعبندی کلی، زیبایی از منظر هر دو فیلسوف را میتوان عینی دانست.
Farabi in the context of Islamic philosophy and Aquinas in the context of Christian philosophy both use the concept of "perfection" in the definition of "beauty". This research, using by the library collection, and qualitative analysis method, examines the beauty definitions and the concept of perfection in them. The results of this study shows that the two philosophers are similar in their definition of beauty and its grades. Farabi is more concerned with the concept of "perfection" in the definition of beauty, and instead Aquinas refers to "placent", "fit" and "Clarity" which is not explicitly mentioned in Farabi's definitions. Another important issue is linking beauty with holy trinity by Aquinas, which Farabi does not use in Islamic concepts. Also, while there are references to subjective beauty in Aquinas' philosophy, as a conclusion, we can say that beauty in the view of both philosophers is objective.
ملخص الجهاز:
تعريف زيبايي از منظر فارابي پيش از ارايۀ تعاريف فارابي از «زيبايي»، ابتدا بايد به اين امر اشاره کرد که به نظر ميرسد آنچه در خلال نظرات و اظهارات حکما و فيلسوفان مسلمان در بارة «زيبايي» بيان شده است ، يک تعريف حقيقي نيست .
در تعريف نخست ، فارابي زيبايي (جمال )، بهاء و زينت را در يک رديف قرار داده و اين گونه تعريف ميکند: «پيدايي زيبايي، بهاء و زينت در هر موجود اين است که وجود برتر او محقق شود و کمال واپسين برايش حاصل شود» (فارابي، ١٩٩٥: ٤٢ـ٤٣).
مفهوم کمال در تعريف زيبايي فارابي در فلسفۀ فارابي، «کمال » در اصطلاح ، کامل بودن و تکوين در قالبي نيکو است که وحدت جوانب و عناصر دارد و در اين معنا نبود نقص ، کاستي، تناقض و امثال آن فرض گرفته شده است و داشتن نظام و انسجام شرط اصلي آن به شمار ميرود (جهامي، ٢٠٠٤: ١٧٤٦/٢).
همچنين ، فعليت محض که مربوط به ذات خدا و موجودات مجرد از ماده است ، در اين تعريف قرار نميگيرد، زيرا در اين گونه امور نقصي که مخصوص صورت و ماده است ، راه ندارد و چيزي براي فعليت نيست تا در کمال ثاني تحقق يابد (همو، ١٩٩٨: ٣٩).
با توجه به اين مفاهيم ، موجود يا شيء زيبا بايد چيزي باشد که کمال ثاني او تحقق يافته باشد، زيرا در ديدگاه فارابي، زيبايي در هر موجود چيزي جز اين نيست که وجود برتر و کامل تر او محقق شود و کمال ثاني تحقق پذيرد.