خلاصة:
در سه علم عرفان، حکمت الهی و کلام، «وجود» به عنوان موضوع آنها معرفی میشود. با توجه به دیدگاه مشهور که امتیاز علوم از یکدیگر را بر اختلاف موضوعهای آنها مبتنی میداند، این پرسش مطرح میگردد که علوم یادشده با فرض وحدت موضوع، چگونه تکثّر یافتهاند؟ پژوهش حاضر با روش توصیفی - تحلیلی در صدد پاسخ به پرسش یادشده است. در پاسخ مشخّص خواهد شد که موضوع عرفان، مطلق وجود یا حقیقت و مصداق وجود است و موضوع فلسفۀ الهی و کلام نیز، وجود مطلق یا مفهوم وجود میباشد؛ بنابراین دو علم حکمت الهی و کلام، بر خلاف نظر مشهور میان متکلمان، تفاوت در موضوع ندارند و اختلافشان در مأخذ مبادی تصدیقی آنهاست. مبادی تصدیقی الهیات، از عقل بدون تقیّد آن به مطابقت با ظاهر شرع اخذ میگردد و علم کلام، مبادی خود را از ظواهر شرع میگیرد و چنانچه ظواهر شرعی با دقت لازم به دست آیند، بدون نیاز به تأویل به نتایجی همسو با نتایج مبادی عقلی منتج خواهند بود.
In the three sciences of mysticism, divine wisdom (philosophy), and kalām (theology), “existence” is said to server as the subject-matter. Given the majority view that sciences are distinguished from one another in virtue of their subject-matters, the question arises of how these three sciences are distinguished given that they have the same subject-matter. This research seeks to answer this question, drawing on a descriptive-analytic method. It will turn out that the subject-matter of mysticism is pure existence or reality and the exemplification of existence and that of divine philosophy and kalām is absolute existence or the concept of existence. Thus, contrary to the majority view, divine philosophy and kalām do not differ over their subject-matters, their difference boiling down to sources of their assent preliminaries. Assent sources of philosophy are derived from intellect without being constrained by conformity to appearances of the religion, while kalām derives its preliminaries from appearances of the religion, and if religious appearances are acquired with sufficient care, then they will lead to conclusions consonant with intellectual preliminaries without a need for exotic interpretations.
ملخص الجهاز:
البته گاهی ذات احدیت و نعوت ازلی و صفات سرمدی وی به عنوان موضوع عرفان معرفی میشوند؛ چنانکه قیصری در شرح قصیده تائیه ابنفارض این گونه عمل کرده است (نک: ابنترکه اصفهانی، 1360، حاشیه ص17) و هرگز میان این دو شیوه تهافتی وجود ندارد؛ زیرا وجود جز حقتعالی نیست؛ آن گونه که همین نکته عنوان فصل اول مقدمه قیصری بر فصوص الحکم است (قیصری رومی، 1375، ص 13).
ریاضیات: به آن حکمت وُسطا گفته میشود و موضوع آن، چیزی است که در وجود خارجی نیازمند به ماده است؛ ولی در وجود ذهنی به ماده نیاز ندارد؛ مثلاً در آن از کمّ منفصل و عدد بحث میشود که میتوان عدد را در ذهن بدون هیچ مادهای تصور کرد؛ اما اگر بخواهد در خارج محقق شود، باید عارض بر مادهای گردد و باید معدودی باشد تا عدد بر آن عارض شود.
البته گرچه مطلق موجود، مشهود عارف واقع میشود، در مقام تفهیم و تفهم در عرفان نظری، لازم آن، یعنی مفهوم مطلق موجود به عنوان موضوع عرفان مطرح میگردد که مفهوم موجود مطلق، یعنی موضوع فلسفه را نیز در بر میگیرد؛ اما تفاوت فلسفۀ الهی و کلام بر خلاف دیدگاه مشهور میان متکلمان قدیم در موضوع نیست؛ بلکه در قانون بحث و مبادی آن دو علم است که ادله و قیاسهای آنها برگرفته از آنهاست.