خلاصة:
از بزرگترین دغدغههای پیشروی فیزیکدانان و فیلسوفان، پس از طرح روابط عدم قطعیت و با توجه به تجربهی طولانی خود از اصل علیت، تفسیر این مدعا یعنی چگونگی روابط عدم قطعیت بوده است و آراء مختلفی در این عرصه بیان شده که دیدگاه هایزنبرگ و بوهم از جمله تفاسیر مهم و درعینحال منافی با یکدیگر در این زمینه است. حکمت صدرایی، در مواجه با این مساله در وجودشناسی فلسفی خود، پاسخهای مبنایی مناسبی ارائه دادهاست و پژوهش حاضر، با تکیه بر این مبانی و با محوریت بدیهی بودن اصل علیت، به تبیین، تطبیق و تحلیل مبانی چون: اثبات ناپذیری علیت؛ تفکیک بین علت حقیقی و اعدادی؛ مساوقت علت حقیقی با ضرورت و سنخیت پرداخته و از این طریق راهگشای بسیاری از نقاط تاریک و مجهول در این موضوع شده است و در انتهای پژوهش چنین پیشنهاد میشود تا جهت جلوگیری از خطای فکری به دلیل وجود اشتراکات لفظی و دقتهای خاص فلسفی، از واژهی "عدم یقین" به جای "عدم قطعیت" استفادهشود.
One of the greatest challenges faced by physicists and philosophers, in relation to the principle of causality, is the interpretation of uncertainty relations. Thus, several views have developed on this issue, a couple of the most important and yet contradictory of which are the views of Boehm and Heisenberg. Mulla Sadra’s philosophy has, also, provided some responses in its ontological and philosophical encounter with this issue. Hence, the present study, based on these principles and the certainty of causality, intends to explain, compare and analyze some fundamentals like the improvability of causality, the distinction between real and preparing causes, the concomitance of the real cause with necessity and cognation so that some light is shed on the darker aspects of the issue. Finally, the term “incertitude” is recommended to be used as an alternative for “uncertainty” due to cognitive errors induced by homonymies and particular philosophical sensitivities.
ملخص الجهاز:
بررسي و تحليل نگرش حکمت متعاليه و فيزيک کوانتوم از مساله ي عليت و عدم قطعيت با محوريت آراء هايزنبرگ و بوهم سپيده رضي ١، جعفر شانظري ٢، افشين شفيعي 3 (تاريخ دريافت مقاله : ٩٨/١٠/١٠- تاريخ پذيرش مقاله : ٩٩/٧/٢) چکيده از بزرگترين دغدغه هاي پيش روي فيزيک دانان و فيلسوفان ، پس از طرح روابط عدم قطعيت و با توجه به تجربه ي طولاني خود از اصل عليت ، تفسير اين مدعا يعني چگونگي روابط عدم قطعيت بوده است و آراء مختلفي در اين عرصه بيان شده که ديدگاه هايزنبرگ و بوهم از جمله تفاسير مهم و درعين حال منافي با يکديگر در اين زمينه است .
حکمت صدرايي، در مواجه با اين مساله در وجودشناسي فلسفي خود، پاسخ هاي مبنايي مناسبي ارائه داده است و پژوهش حاضر، با تکيه بر اين مباني و با محوريت بديهي بودن اصل عليت ، به تبيين ، تطبيق و تحليل مباني چون : اثبات ناپذيري عليت ؛ تفکيک بين علت حقيقي و اعدادي ؛ مساوقت علت حقيقي با ضرورت و سنخيت پرداخته و از اين طريق راه گشاي بسياري از نقاط تاريک و مجهول در اين موضوع شده است و در انتهاي پژوهش چنين پيشنهاد ميشود تا جهت جلوگيري از خطاي فکري به دليل وجود اشتراکات لفظي و دقت هاي خاص فلسفي ، از واژه ي "عدم يقين " به جاي "عدم قطعيت " استفاده شود.