خلاصة:
عرصه بینالملل همواره محل رقابت بازیگران دولتی بوده است. پس از جنگ جهانی دوم اراده جامعه بینالملل در راستای هنجارسازی و قانونسازی در سطح بینالمللی در قالب نهادهای بینالمللی چون سازمان ملل شکل گرفت تا بحرانها و مسائل آن را به طرق مسالمتآمیز در قالب اقدام جمعی از سوی جامعه بینالملل حل کنند. با توجه به نیاز روزافزون به ضرورت توجه به حقوق بشر قوانین مدونی در این حوزه شکل گرفت که یکی از آنها اصل مسئولیت حمایت در واکنش به نقض حقوق بشر در رواندا، کوزوو و بوسنی بود. این اصل به عنوان واکنش به موقع و قاطع به اعمال خشونت از سوی شورای امنیت به نمایندگی از جامعه بینالملل تعریف شد. سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که: چرا دکترین مسئولیت حمایت در لیبی توسط شورای امنیت به کار گرفته میشود اما درخصوص سوریه این اتفاق روی نمیدهد؟ در پاسخ به این سوال، این فرضیه مطرح میشود که چنین به نظر میرسد: که اجماع قدرت-های بزرگ در کاربست دکترین مسئولیت حمایت در لیبی و عدم اجماع قدرتهای بزرگ در عدم کاربست این اصل در سوریه به غلبه قدرت بر قانون منجر شده است.
The international arena has always been the site of competition for state actors. After World War II, the will of the international community to internationalize and legalize internationally formed bodies such as the United Nations was to peacefully resolve its crises and issues through collective action. To be solved by the international community. Due to the growing need for human rights, civil laws were developed in the field, one of which was the principle of responsibility for responding to human rights abuses in Rwanda, Kosovo and Bosnia. This principle was defined as a timely and decisive response to acts of violence by the Security Council on behalf of the international community. The question here is: Why does the Security Council doctrine of responsibility for support in Libya but not Syria? In response to this question, it is suggested that the consensus of the great powers in the application of the doctrine of responsibility for protection in Libya and the lack of consensus of the great powers in the absence of this principle in Syria overpower Has led to the law.
ملخص الجهاز:
قدرت هاي بزرگ بايد در چارچوب دکترين مسئوليت حمايت ، رويکردي يکسان و به دور از تبعيض را در قبال بحران هاي بين المللي اتخاذ کنند؛ اما به نظر مي رسد بيشتر به عنوان ابزاري براي توسعه طلبي مداخله در امور داخلي ديگر دولت ها براي بيشينه سازي قدرت و منافع نسبي، حفظ بقا و تضمين امنيت استفاده مي شود.
براساس بيان مسئلۀ فوق اين سؤال اساسي مطرح مي شود: چرا دکترين مسئوليت حمايت در ليبي توسط شوراي امنيت به کار گرفته مي شود، اما دربارة سوريه اين اتفاق روي نمي دهد؟ ١ـ١ پيشينۀ تحقيق دولت خواه و شفيعي (١٣٩٦) در مقاله اي تحت عنوان «دکترين مسئوليت حمايت : تبيين رويکرد قدرت هاي بزرگ در قبال بحران هاي ليبي و يمن » در فصلنامۀ راهبرد، ضمن بررسي دکترين مسئوليت حمايت به بررسي کاربست اين 1 دکترين در ليبي و يمن مي پردازند و رويکرد قدرت هاي بزرگ را در چارچوب رئاليسم تهاجمي جان مرشايمر بررسي ميکنند؛ در پايان به اين نتيجه گيري مي رسند که قدرت هاي بزرگ با استفادة ابزاري از دکترين مسئوليت حمايت به کسب منافع نسبي خود در عرصۀ بين الملل اقدام مي کنند که يمن و ليبي دو مثال واضح رويکرد دوگانۀ شوراي امنيت در قبال بحران هاي بين المللي است .