ملخص الجهاز:
"دوشیزه مریتپیر که خودت هم میدونی خیلی وقته مریضه توی دل شب-خودش که میگه نزدیکهای صبح بوده-از نیمدری خونهاش بیرون رو نگاه میکنه و میبینه که بل جنکینز داره جلد جلد از دروازه ده میزنه بیرون.
آقای وینترباتم هم که امروز کله سحر از بارنفورد برگشته،از قطار که پیاده میشه میبینه یه زن کیف به دست مثل کسی که بخواد جونش را نجات بده داره خودش رو زور چپون میکنه توی واگن.
میره کمکش کنه یا نمیدونم جلوش رو بگیره که بل جنکینز رو میشناسه دختره که روبنده زده بوده با هر جون کندنی خودش رو جا داده توی واگن.
اما با این همه مال و منال مثل آدمهای فقیر و بیچارهگذران میکردند و طوری نشان میدادند که انگار محتاج چند دلاری هستند که بل از پرستاری درمیآورد.
مدتی بعد دوشیزه پندلتون در جمع خانمهایی که همهشان کار بافتنی میکردند کلی قپی آمد و گفت خبرهایی از بل دارد: «پسر عموم از بوستون برام نامه داده."