خلاصة:
هدف اصلی این پژوهش تبیین تعلیم و تربیت در آیینه ژئوفیلوسوفی به مثابه رویکردی نوین در فلسفهورزی است. برای دستیابی به این هدف از روش تحلیل مفهومی و استنتاجی بهره گرفته شد. تعریف متفاوت دلوز از فلسفه به مثابه «هنر صورتبخشی، ابداع و ساخت مفاهیم» محور مجموعهای از تحولات در حوزههای گوناگون هستیشناسی و معرفتشناسی شد که از مهمترین نتایج آن «نظریه ژئوفیلوسوفی» میباشد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که نوآوریهای مترتب بر این نظریه در حوزه تعلیم و تربیت پیامدهایی را به بار میآورد که از مهمترین آنها میتوان به مواردی چون «فعالیتورزی و شدن در پرتو نقد غایتگرایی، «درونگرایی در پرتو نقد علیّتمحوری برونگرایانه» و «آفرینش در پرتو نقد بازنمایی و بازتولید» اشاره کرد که هرکدام از این موارد در دل خود پیامدهای تربیتی دیگری را نیز پرورش میدهند.
The primary purpose of this paper is to explain education in the geophilosophy mirror as a new approach to philosophize. The conceptual and inferential analysis method was used to achieve this goal. Deleuze's different definition of philosophy as "the art of forming, inventing and fabricating concepts" introduced a set of developments in the various areas of ontology and epistemology that from its most important output is the "geophilosophy theory". The results show that the innovations of this theory in the field of education have consequences that the most important of them can be such as "activism and "becoming" in light of the critique of teleological", "introversion in light of the critique of extraversion causality", and creation in light of criticism of representation and reproduction", each of this consequences have other educational implications.
ملخص الجهاز:
نتايج اين پژوهش حاکي از آن است که نوآوريهاي مترتب بر اين نظريه در حوزه تعليم و تربيت پيامدهايي را به بار ميآورد که از مهم ترين آن ها ميتوان به مواردي چون «فعاليت ورزي و شدن در پرتو نقد غايت گرايي، «درون گرايي در پرتو نقد عليت محوري برون گرايانه » و «آفرينش در پرتو نقد بازنمايي و بازتوليد» اشاره کرد که هرکدام از اين موارد در دل خود پيامدهاي تربيتي ديگري را نيز پرورش ميدهند.
p ,٢٠١٧,deleuze) پيش از پرداختن به مفهوم و نظريه ژئوفيلوسوفي دلوز، توجه به اين نکته حائز اهميت است که فهم نظريه ژئوفيلوسوفي درگرو فهم رويکرد و نگاه دلوز به «تاريخ فلسفه » است ؛ به اين معني که نظريه ژئوفيلوسوفي، در پرتو نگاه و خوانش نقادانه دلوز نسبت به تاريخ فلسفه متولد ميشود.
درواقع فاصله داشتن بين تعليم و تربيت و اهداف و غاياتي که قرار است به آن ها برسد ازاين جهت مورد نقد ديدگاه ژئوفيلوسوفي قرار ميگيرد که به نظر ميرسد مفاهيم مذکور (غايات و اهداف ) مسائلي هستند که خود فرد در تعيين و شکل دادن و نحوه رسيدن به آن ها نقش بسيار مهمي دارد و فقط پذيرنده غايات و اهداف از بيرون تحميل شده نيست .
p ,٢٠١٨ ,Guattari &Deleuze ١٧)؛ و ثانيا، به جاي بازنمايي، نوعي آفرينش بروز و ظهور ميکند چنانچه دلوز اذعان دارد که «انديشيدن خلق کردن است [آفريدن ] و هيچ نوع خلاقيتي ديگر وجود ندارد؛ اين خلاقيت در وهله اول ايجاب انديشيدن در انديشه است » (١٤٧ .