ملخص الجهاز:
"! نادر نادرپور کهن دیارا،دیار یارا،دل از تو کندم،ولی ندانم که گر گریزم،کجا گریزم؟و گر بمانم کجا بمانم؟ نه پای رفتن،نه تاب ماندن،چهگونه گویم،درخت خشکم عجب نباشد،اگر تبر زن،طمع ببندد در استخوانم در این جهنم گل بهشتی،چهگونه روید،چهگونه بوید؟ من ای بهاران ز ابر نیسان،چه بهره گیرم که خود خزانم؟ به حکم یزدان،شکوه پیری مرا نشاید،مرا نزیبد چرا که پنهان به حرف شیطان،سپردهام دل که نوجوانم صدای حق را سکوت باطل در آن دل شب چنان فروکشت که تا قیامت در این مصیبت گلو فشار غم نهانم کبوتران را به گاه رفتن سر نشستن بهنام من نیست که تا پیامی به خط جانان ز پای آنان فرو ستانم سفینهی دل،نشسته در گل،چراغ ساحل نمیدرخشد در این سیاهی سپیدهیی کو؟که چشم حسرت در او نشانم الا خدایا،گرهگشایی،به چارهجویی مرا مدد کن بود که بر خود دری گشایم غم درون را برون کشانم چنان سراپا شب سیه را به چنگ و دندان درآورم پوست که صبح عریان به خون نشیند بر آستانم بر آسمانم کهن دیارا،دیار یارا به عزم رفتن دل از تو کندم ولی جز آنجا وطن گزیدن نمیتوانم،نمیتوانم از راست: شادروان دکتر علی فروحی ادیب برومند امین الرعایا پروفسور امین مهندس علی قلی بیانی مهندس حجت حیدری (به تصویر صفحه مراجعه شود) کهن دیارا..."