خلاصة:
در اقتصاد سیاسی جدید بینالملل، دولتها نمیتوانند نقش بسیاری از کنشگران غیردولتی همچون شهروندان و سازمانهای اقتصادی مردمنهاد را در عرصۀ روابط خارجی نادیده بگیرند. از طرفی، دیپلماسی اقتصادی مدرن، به دلیل تأکید بر انگارۀ دولتمحوری، از بسیاری از پویاییهای نظام اقتصادی جدید، باز میماند. پس، تحلیل راهبردهای اقتصادی جدید برخی از کشورها مستلزم گذار از مبانی دیپلماسی اقتصادی مدرن به اصول دیپلماسی اقتصادی پسامدرن است. بنا به تعریف صاحبنظران، دیپلماسی اقتصادی پسامدرن، هنر افزایش منافع ملی از طریق مبادلات پایدار اطلاعات اقتصادی میان دولتها، ملتها و دیگر گروهها جهت مدیریت سازمانها و ائتلافهای کثیرالمنافع است. از اینرو، هدف این مقاله ارزیابی تأثیر نقش اصول دیپلماسی اقتصادی پسامدرن بر دستیابی آمریکا به اهداف اقتصادی داخلی به واسطۀ بهرهبرداری از ظرفیتهای اقتصاد جهانی (کشورداری اقتصادی)، در دورۀ تصدی وزارت خارجه به دست هیلاری کلینتون است. بنابراین، دغدغۀ اصلی ما پاسخ به این سؤال است: کلینتون چگونه از ظرفیتهای دیپلماسی اقتصادی پسامدرن جهت نیل به اهداف اقتصادی آمریکا استفاده کرد؟ در تحقیق پیشِ رو، بر اساس رویکرد توصیفیـتحلیلی و شیوۀ تحلیل کیفی دادهها این فرضیه مطرح خواهد شد که دستگاه دیپلماسی کلینتون در عرصۀ اقتصاد سیاسی جدید جهانی از اصول دیپلماسی اقتصادی پسامدرن به انحاء مختلف، بهرهبرداری کرد. به عبارتی، کلینتون ظرفیتهای بالقوۀ شرکتهای خصوصی، شهروندان و سایر نهادهای دولتی آمریکا را با استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی جهت افزایش منافع اقتصادی، به فعل درآورد.
In the new international political economy era, Governments can’t ignore the role of non-state actors such as citizens and non-governmental organizations in foreign affairs. In this context, modern economic diplomacy, which monopolistically emphasizes on the role of governments, can’t analyze the dynamics of new economic system. So, for understanding new economic strategies, we should consider principles of postmodern economic diplomacy. This diplomacy is art of advancing national interests through the sustained exchange of information among governments, nations and other groups. This article evaluates effects of postmodern economic diplomacy on fulfilling of the US domestic economic objectives through exploiting the global economic capacities (under economic statecraft: 2009-2012). So the question is: how did Hillary Clinton use capacities of postmodern economic diplomacy to achieve US economic goals? Our hypothesis is: US Department of State in the new international political economy era, used the new communication tools to increase economic interests, through benefiting the economic capacities of private companies, citizens and other governmental Institutions.
ملخص الجهاز:
تأثير ديپلماسي اقتصادي پسامدرن بر تحقق اهداف اقتصاد داخلي ايالات متحدة آمريکا (٢٠٠٩-٢٠١٢ م )١ محمد داوند،٢ سيدمسعود موسوي شفائي ٣ چکيده در اقتصاد سياسي جديد بين الملل ، دولت ها نمي توانند نقش بسياري از کنشگران غيردولتي همچون شهروندان و سازمان هاي اقتصادي مردم نهاد را در عرصۀ روابط خارجي ناديده بگيرند.
)Borchmeyer & et al, 2012: 11( گذشته از موفقيت يا ناکامي طرح کشورداري اقتصادي ، بررسي سازوکارهايي که وزارت خارجۀ آمريکا براي دستيابي به اهداف اقتصادي کشورداري اقتصادي استفاده نمود، نشان مي دهد که دستگاه ديپلماسي ايالات متحده با درک ماهيت اقتصاد سياسي جديد بين الملل ، در کنار بهره مندي از ابزارهاي ديپلماسي اقتصادي مدرن ، سعي در به کارگيري هر چه بيشتر از اصول «ديپلماسي اقتصادي پسامدرن »١١ داشته است .
در ديپلماسي اقتصادي پسامدرن ، دولت ها (همکاري وزارت خارجه با ديگر نهادها) به منظور افزايش منافع ملي در کنار ساير بازيگران غيردولتي داخلي ، سعي در بهره برداري هر چه بيشتر از فرصت هاي اقتصادي جامعۀ هدف (نه فقط دولت ها) با استفاده از ابزارهاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي دارند.
نمودار ارتباط افزايش صادرات و اشتغال زايي در دورة صدرات کلينتون ماخذ: ٢٠١٢ International Trade Administration در بي طرفي رقابتي ، هدف عبارت است از شناسايي و از بين بردن اقدامات تبعيض آميز بين شرکت هاي دولتي و خصوصي آمريکا و ايجاد يک سطح برابر براي رقابت برابر آن ها در زمينۀ مسائل تجاري .