خلاصة:
انسان بهعنوان یکی از مهمترین ارکان توسعه و تمدن در اسلام شناخته میشود. بر اساس آموزههای قرآنی، اساس تحولات و تغییرات اجتماعی هدفدار در جوامع بشری، شالوده روانی و درونی انسان است. ازاینرو، انسان را میتوان عامل اصلی و تعیینکننده در پیدایش و سقوط تمدنها به شمار آورد. خواست و اراده انسانها مبنای همه تحولات فردی و اجتماعی است. محتوای درونی انسان واجد دو عنصر اصلی اندیشه و اراده است، که با درهمآمیختن آنها، اهداف انسان در جهان خارج تحقق مییابد؛ ازاینرو، هرگونه تغییر و تحولی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی، تابع تغییر در اساس روانی و باطنی انسان است.اما خداوند گرایشهای روحی متفاوتی را برای انسان در نظر میگیرد، که هر یک از آنها در دو جهت کاملا متضاد با هم قرار دارند. بنابراین، پژوهش پیشرو این مساله را به بحث میگذارد که: خداوند چه زمینههای باطنی و گرایشهای روحی را برای انسان ترسیم میکند و هر یک از آنها چه تاثیری بر تمدنسازی میگذارد؟ همچنین نگرش دوگانه خداوند به انسان را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ هدف از این پژوهش بررسی دو دسته از آیات در مورد زمینههای باطنی انسان در قرآن است: نخست آیاتی که انسان را در مقام بنیآدم تکریم میکند و دوم آیاتی که انسان را به جهت پیروی نکردن از عقل همانند حیوانات و حتی گمراهتر معرفی میکند. نتایج این پژوهش بازتاب چندگانگی باطن انسانها نسبت به یکدیگر است. برخی آیات مربوط به فطرت و حقیقت جوهری روح انسان و آیاتی نیز مربوط به طبیعت و جوهر جسمانی وجود اوست. اگر انسان بر اساس فطرت روحی خویش حرکت کند، تمدنساز میشود و در مسیر انبیاء الهی گام برمیدارد و زندگی خود را بر اساس خواستههای خداوند انتظام میبخشد؛ اما اگر برخلاف آن و در راستای جوهر جسمانی خویش حرکت کند، از مسیر الهی دور میشود و به جهت استفاده نکردن از عقل، موجب سقوط انسانیت و انحطاط مدنیت میگردد.
ملخص الجهاز:
بنابراین، پژوهش پیشِرو این مسأله را به بحث میگذارد که: خداوند چه زمینههای باطنی و گرایشهای روحی را برای انسان ترسیم میکند و هر یک از آنها چه تأثیری بر تمدنسازی میگذارد؟ همچنین نگرش دوگانه خداوند به انسان را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ هدف از این پژوهش بررسی دو دسته از آیات در مورد زمینههای باطنی انسان در قرآن است: نخست آیاتی که انسان را در مقام بنیآدم تکریم میکند و دوم آیاتی که انسان را به جهت پیروی نکردن از عقل همانند حیوانات و حتی گمراهتر معرفی میکند.
قرآن کریم نیز بر مجبور نبودن انسان در اعمالش تأکید میکند و برای وی قدرت انتخاب و اختیار قائل است: ﴿إِنَّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا﴾ (انسان:3): ما به حقیقت، راه (حق و باطل) را به او نشان دادیم و در این رابطه، او دارای قدرت انتخاب و تصمیمگیری است؛ میتواند (هدایت پذیرد و) شكر (این نعمت) گوید و خواهد (آن نعمت را) كفران كند.
ستایشخوبیها و نکوهش بدیها این دیدگاه را میتوان در اندیشه شهید مطهری جستجو کرد: «حقیقت این است که این مدح و ذم از آن جهت نیست که انسان یک موجود دوسرشتی است: نیمی از سرشتش ستودنی است و نیمی دیگر نکوهیدنی؛ بلکه نظر قرآن به این است که انسان، همه کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد» (مطهّرى، 1378، ج 2، 274).
چنین انسانی به مقام کرامت و قرب الهی میرسد و آیات قرآن درباره کرامت انسان نیز به این گروه از انسانها اشاره دارد.