خلاصة:
یوری لوتمان پایهگذار مکتب نشانهشناسی فرهنگی تارتو ـ مسکو با طرح نظریه فرهنگی با محوریت مفهوم سپهرنشانهای به توصیف و تبیین سازوکار عملکرد نشانهای فرهنگ در مقام یک سپهرنشانهای میپردازد. نشانهشناسی فرهنگی که نظریه و روششناسی آن مکتب است، با هدف مطالعه تعامل، همبستگی یا جدایی و تضاد میان نظامهای نشانهای شکل میگیرد. بهزعم لوتمان، سپهرنشانهای نه تنها حاصل جمع نظامهای نشانهای، بلکه بهعلاوه شرط لازم وقوع هر نوع عمل ارتباط و وجود هر نوع زبان و متنی است. در این مقاله، تعامل دین و سینما بهمثابه دو نظام نشانهای بهصورت بازنمایی دین در سینما پیشفرض ماست. مسئله اما چگونگی این بازنمایی با اِعمال روش نشانهشناسی لوتمان است. با انتخاب فیلم سینمایی «هر شب تنهایی» (رسول صدرعاملی، 1386) بهعنوان مطالعه موردی از آثار منتسب به سینمای دینی، تعامل سپهرهای نشانهای منتخب، تحلیل میشود.
Yuri Lotman, the founder of Tartu-Moscow Semiotic School, through introducing a cultural theory around the concept of semiosphere tries to describe and explain the mechanism of culture’s semiotic function in a semiospheric position. Cultural semiotics, which is the theory and methodology of this school, was formed to study the interaction, correlation or separation and contradiction between semiotic systems. According to Lotman, semiosphere is not only the sum total of semiotic systems, but also it is the necessary condition for the occurrence of any kind of connection and existence of any kind of language and text. The presupposition of this article is the interaction between religion and cinema, as two semiotic systems, in the form of representation of religion in cinema. However, the problem is the way of this representation by applying Lotman’s semiological method. The interaction between select semiospheres is analyzed by studying the Every Night Loneliness, directed by Rasul Sadrameli, 2007, selected from amongst movies attributed to religious cinema, as a case study.
ملخص الجهاز:
(مطالعات بارت ٣ (١٩٦٧-١٩٥٧) در باب مد، آشــپزي و تبليغات ) با اين همه ، نگاه لوتمان متفاوت اســت و جنبه ديگري را نشانه مــي رود: بدون ملاحظه موضوع تحليل (يک متن ، يک ابژه ، يک فضا، يک رفتار)، تمرکز مدام بر سيســتم مناسبات ميان ابژه و بافتار، ميان نشانه و متن است و تلاش مي شود تا الگوهاي غالب شناسايي شود تا بدين ترتيب بتوان به سنخ شناسي يا تيپولوژي فرهنگ ها دست يافت .
(لوتمان و اوسپنسکي ،١٣٩٠: ٤٢) لوتمان حتي در نخستين مراحل بسط نظريه خويش با مقوله فرهنگ از دريچه رويکردي خاص با منظري خاص مواجه شــده اســت : فرهنگ هرگز امر مطلق نيســت و نمي توان آن را با يک خوانش منحصربه فرد فرا چنگ آورد و بــه امر کلــي تبديل کرد، بدين ترتيب که فرهنگ همه چيز را در بر بگيرد و هيچ چيز را مســتثني نکند؛ بلکه درعوض همواره بايد به شکل کارکرد سوژه هاي مشخص در نســبت با يک موقعيت معين همراه با يک نقش ساختارســاز درنظرگرفته شود: فرهنگ جهان پراکنده اي را که متعلق به سوژه هايي است که در آن زندگي مي کنند، سازماندهي مي کند؛ داراي قابليت ايجاد ساختار است که سوژه ها از آن براي فهميدن ، تعريف کردن ، محدودکردن و بسط دادن نگرشي کلي به تجربه عمومي خود استفاده مي کنند.
(1973) Theses on the Semiotic Study of Cultures (As Applied to Slavic Texts).