خلاصة:
ادبیات داستانی معاصر ایران در محدوده جنوب غربی کشور-خوزستان- جلوه ویژه ای دارد. به دلیل وجود تنوع فرهنگ ها و جغرافیای خاص، نویسندگان این خطه به نوعی تشخص سبکی دست یافته اند که برخی صاحب نظران آن را «مکتب خوزستان» نامیده اند. از میان داستان نویسان نسل جدیدِ خوزستان می توان به نسیم مرعشی، نویسنده رمان «هرس» اشاره کرد. او با آشنایی دقیق و عمیق از عناصر بومی جنوب غربی ایران به روایت داستان خویش می پردازد. مقاله حاضر با روش تحلیلی-توصیفی، شاخص های ادبیات اقلیمی مانند گویش، پوشش، غذا، آب و هوا، آداب و رسوم و باورها را در «هرس» مورد بررسی قرار داده است. نتیجۀ بررسی نشان می دهد رئالیسم، جغرافیا و هویت اقلیمی سبب موفقیت مرعشی در روایت بخشی از تاریخ سرزمینی است که دومین جنگ طولانی قرن بیستم را در حافظه دارد. او به این ترتیب توانسته است «نوشتن از جنگ» را به سه گونه ادبیات اقلیمی جنوب (نوشتن از دریا، نوشتن از محیط صنعتی، نوشتن از محیط روستایی) بیفزاید.
Contemporary Iranian fiction manifests itself in the southwestern part of the country, Khuzestan, in a distinct way. Writers of this region are distinguished from others in terms of style on the strength of a cultural diversity and special geography and some scholars term this style ‘Khuzestan School’. From among new-generation story writers of Khuzestan, Nasim Marashi, the author of the “Haras” novel, can be cited. Having been well versed in indigenous elements of southwestern Iran, she tells her story. This paper studies regional literature’s criteria such as dialect, clothing, food, climate, customs and beliefs in Haras novel adopting an analytical-descriptive method. Results reveal that realism, geography, and regional identity account for Marashi’s success in telling the history of part of a territory which recalls the second-long war of the twentieth century in its memories. Accordingly, she has managed to add “writing about war” to the three types of southern regional literature (writing about sea, writing about an industrial area, and writing about a rural environment).
ملخص الجهاز:
هرچند آثار اين نويسندگان جوان قابليت بررسي را در حوزة ادبيات اقليمي و روستايي دارد اما از آن جا که نتيجه نوعي گرايش هاي روشنفکرانه ضد بورژوايي و اقامت هاي کوتاه مدت و مقطعي در آن نواحي است ، قادر نيست عمق آداب و رسوم بومي را به نمايش بگذارد.
پيشينۀ تحقيق با آن که پژوهش در خصوص ادبيات اقليمي پراکنده و نامنظم بوده اما نتايج برخي از آن ها راهگشا و درخور اعتناست : / محمدعلي سپانلو در مقاله «گزارشي از داستان نويسي يک ساله انقلاب » (١٣٥٨، انديشه آزاد، ٣٤٣ ش ١، صص ٧-٩) براي نخستين بار از اصطلاح «مکتب خوزستان » مينويسد.
وي همچنين در مقاله «داستان نويسي معاصر، مکتب ها و نسل هايش » که به سال ١٣٧٦ در شماره هاي ١٢١ و ١٢٢ نشريه آدينه ص ٦٢ به چاپ رسيده ، مکاتب داستان نويسي ايران را شامل چهار اقليم (خوزستان ، اصفهان ، تبريز و گيلان ) ميداند.
تنوع جغرافيايي، شيوه هاي متفاوت زيست و وجود مظاهر طبيعي چون نخلستان ، دريا و شط ، صحرا و دشت در کنار صنعت عظيم نفت -به عنوان شاخص کلان اقتصادي- از طرفي و تنوع فرهنگي ناشي از اسکان و زندگي اقوام مختلف از فارس و عرب و لر بختياري و ترک قشقايي، تردد مسافران و ارتباط با خارجيان -که براي مدتي نسبتا طولاني در جنوب و جنوب غربي ايران اقامت داشتند- از طرف ديگر، سبب گرديد داستان هاي اقليمي اين منطقه جلوه خاصي داشته باشند.