خلاصة:
نیچه حقیقت را چه میداند؟ این پرسش پروبلماتیک اصلی مقاله حاضر است که در پرتو آن تلاش شده است تا در چارچوب مقتضیات و محدودیتهای این متن،در مقام یک مقاله، مقدمهای بر طرح برداشتی وحدتانگارانه، ایدئالیستی و پویشی از نیچه عرضه شود. در این راستا، ابتدا در مقام مقدمه به بحران پیش روی هر شکلی از نیچهپژوهی اشارهای گذرا خواهد شد تا بدین طریق، بتوان امکاناتی را برای صورتبندی ایده اصلی مقاله به دست داد. سپس با تمرکز بر کارکردهای مختلف حقیقت نزد نیچه (به ویژه با ارجاعهای متعدد به آثار متاخر او) و مواجهه دوگانه (منفی/ ایجابی یا انتقادی/ جانبدارانه) او با این مفهوم بهترتیب به سه نقد اصلی او به حقیقت، ذیل سه عنوان خواهیم پرداخت: 1- نقد دوجهانیت، 2- نقد ذاتگرایی و 3- نقد ثباتگرایی. در نهایت به کمک نتایج حاصل از این مباحث، طرحی ابتدایی از برداشت وحدانگارانه- ایدئالیستی- پویشی از نیچه در انتهای مقاله ترسیم خواهد شد.
What is the Truth in Nietzsche’s philosophy? This is the main problem of the present article, in the light of which an attempt has been made, within the framework of the requirements and limitations of this article, to provide an introduction to the discussion of presenting a monistic-idealistic-dynamic conception of Nietzsche. In this regard, first of all, as the introduction, the crisis facing any form of Nietzschean research will be briefly mentioned in order to provide possibilities for formulating the main idea of the article. Then, focusing on Nietzsche's various functions of truth and his dualistic (negative/positive or critical/supportive) encounter with this concept, we will address his main critiques of truth in three ways: 1. Critique of dualism; 2. Critique of essentialism; and 3. Criticism of stability. Finally, with the help of the results of these discussions, a preliminary outline of Nietzsche's monistic-idealistic-dynamic conception will be drawn at the end of the article.
ملخص الجهاز:
1. Object يا در جايي ديگر با طعنه مينويسد: «فريب ، چاپلوسي، دروغ ، افسون گري، غيبت ، بدگويي، ظاهرسازي، لاف و گزاف بيپايه ، نقاب به چهره زدن ، پنهان شدن در پس عرف و سنت ، نقش بازي کردن براي خود و ديگران -در يک کلام ، پرپر زدن مداوم به گرد شمع تنها و يکتاي غرور و تکبر- چنان در نزد آدميان حکم قاعده و قانون را دارد که احتمالا هيچ چيز دشوارتر از فهم اين نکته نيست که ميل صادقانه و ناب به حقيقت چگونه در ميان آن ها ظهور کرده است » (نيچه ، ١٣٨٥).
حال اگر اين بصيرت (ملهم از شوپنهاور) نيچه اي را مدنظر قرار دهيم که قدرت براي پيشبرد اهدافش به فريب متوسل ميشود، آنگاه ميتوان حقيقت را به مثابه امري فهميد که نه تنها در برابر فريب ، بلکه در برابر کل جامعه و فرهنگ (و نيز تمام نمادها و ارزش هاي آن ، از زيبايي و نيکي گرفته تا آرمان هاي اخلاقي و سياسي) ايستاده و همه را نفي ميکند، چراکه به تعبير نيچه «بدون کذب و دروغ نه جامعه اي در کار است و نه فرهنگي.
1. amor fati تقريبا در اوايل همان قرن ، هگل در فصل «نيرو و فاهمه » از کتاب «پديدارشناسي روح » شديدترين نقدها را عليه رويکرد شيءانگارانه مطرح ميکند؛ او اين ايده لايب نيتسي ١ را که «اشياء در ذات خود داراي نوعي کارايي، صورت يا نيرو هستند و همين کارايي، صورت يا نيروست که ما بر حسب عادت نام طبيعت بر آن مينهيم » (لايب نيتس ، ١٣٧٢)، بسط ميدهد و اثبات ميکند که جهان نه مجموعه اي از اشياء، بلکه در حقيقت ، مجموعه اي از نيروها و ارتباطات و برهم کنش هاست .