ملخص الجهاز:
"[سکوت] گربه: تو مردی یا زن؟ موش: مرد.
فکره به سر آدم میآد ولی اگه جاذبه نداشته باشه، اگه فقط حال آدمو بگیره، پس غرور من، ریزه میزه بودنم، تند و تیز بودنم و مردونگیام کجا رفته؟ گربه: اگه تو نخوای که برام جاذبه داشته باشه که نمیشه.
موش: پس چرا باهاشون زندگی میکنی؟ گربه: خب، من به هر قیمتی که شده کنارشون زندگی میکنم، ولی تو چی، تو هم باهاشون زندگی میکنی ولی دزدکی.
گربه: من؟ گربة زاهد؟ محترم و شریف؟ موش: تو دوست داری که من غافل شم و آبروم بره، اونوقت منو دست بندازی و کیف کنی.
گربه: این حرفا چیه؟ خیالات ورت داشته؟ موش: و درست موقعی که میخوام تمام امیدم رو از دست بدم، روت رو برمیگردونی و وانمود میکنی که خسته شدی، و با این کارت دوباره امیدوار میشم و احساس میکنم که هنوز میتونم فرار کنم و دوباره موش آزادی باشم.
مگه تو، تو طویله بزرگ نشدی؟ چرا با یک گربه حرف میزنی؟ اسب: خب، واسه اینکه با ادبم.
مرد: [میایستد] این مزخرفات چیه؟ راجع به چی داری حرف میزنی؟ من؟ شوهرت؟ زن: بله، هنوز هم نفهمیدی؟ مرد مینشیند: تنها چیزی که میتونم بگم اینه که خدا رو شکر که چستر فیلدز نصیبم کرد.
مرد: نمیشه چند بار بگم؟ خرگوش: خیلی دوست دارم بدونم که اینجا چه کار داریم؟ خروس: منظورت کجاست؟ اینجا، همینجا یا کجا؟ خرگوش: منظورم همه جاست.
میشه دیگه بس کنی؟ میدونم که از زنها انتظار میره که جدی باشن ولی بذار بهت بگم که این مسئله اصلا شوخیبردار نیس."