ملخص الجهاز:
"چخوف داستانهای دیگری هم دارد که با این حکم تولستوی که نباید به خشم خود مجال بروز داد همرأیی و همراهی دارد و بارزترین این نمونه داستانها «حادثه ناگوار» (An unpleasantness) در 1888 و «دشمنان» (Enemies) است در داستان «دشمنان» پزشکی که چند ساعتی بیش از مرگ فرزندش نمیگذرد فورا به خانه یکی از همسایگان ثروتمندش احضار میشود؛ اما چون به آنجا میرسد، درمییابد که زن همسایه ـ که بیماری کشندهاش بهانه فراخواندن او به خانه بوده است ـ صرفا تمارض کرده است تا بتواند راحتتر با معشوقهاش بگریزد.
آثار نمایشی چخوف را معمولا به دو دسته تقسیم میکنند؛ نمایشنامههای ماجرایی سنتی که در آنها ماجراها بر روی صحنه و جلوی چشم تماشاچیان به وقوع میپیوندند و نمایشنامههایی با ماجرای غیر مستقیم، که ماجرای بیرونی بر صحنه بسیار اندک است و فقط نتایج ماجراهایی که بیرون از صحنه، در جایی دیگر، رخ داده است نمایانده میشود.
ملک فروخته شده است، خریدار ملک، رعیت سابق، لوپاخین، است؛ و صاحبان ملک حالا باید ملکشان را ترک کنند و بروند بنابراین تمامی مواد و مصالح لازم برای اوجی تراژیک مهیا و فراهم است، اما چنین اوجی هرگز پیش نمیآید؛ نحوه پرهیز از پیش آوردن چنین اوجی اینگونه است که؛ اولا موقعیت خرد و غیر مهم نموده میشود و ثانیا صاحبان ملک واکنشی آنچنانی در قبال از دست رفتن ملک، نشان نمیدهند و درواقع هر کسی به دنبال اشتغالی تازه و نامناسب برای خودش میرود و به جای گرهگشایی تراژیکی که آمادهاش شدهایم به یک «پایان هیچ» میرسیم؛ کلامی در کار نیست و فقط صداهایی میآید.
در کل هر چهار نمایشنامه آخری چخوف پایانی غیرکلامی و سمبولیک دارند؛ مثلا در «مرغ دریایی» صدای گلوله خودکشی ترپلیف از بیرون صحنه به گوش میرسد و این شاید بیش از بقیه به اوج دراماتیک واقعی نزدیک است."