خلاصة:
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ی دین داری با سلامت روان و رضایت شغلی معلمان در مدارس ابتدایی شهرستان نقده انجام شده است. با استفاده از روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی، از جامعه ی آماری ٥١٠ نفری معلمان، تعداد ٢٢٠ نفر از آنان با توجه به جنسیت و تحصیلات به صورت طبقه ای متناسب با اندازه ی هر یک از طبقات به طور تصادفی انتخاب شدند. برای گردآوری داده های پژوهش از پرسشنامه ی دین داری خدایاری فرد و پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ و رضایت شغلی بر پایه مدل دیویس استفاده شد. برای سنجش میزان پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ، پرسشنامه ی دین داری (٠٧٨=α )، سلامت روان (٨١٠=α) و رضایت شغلی (٠٧٥=α) به دست آمد. دادهها پس از جمع آوری بر اساس فرضیه های پژوهش و با استفاده از کلموگروف - اسمیرنف، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون تحلیل شد. نتایج نشان داد که بین دین داری و مولفه های آن (شناخت و باورهای دینی، عواطف دینی و التزام و عمل به باورهای دینی) با سلامت روان رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین نتایج تحقیق حاضر نشان داد که بین دین داری و رضایت شغلی معلمان رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد.
ملخص الجهاز:
يکي از اين اهداف بسيار مهم ، پرورش و تربيت نسلي مؤمن و آگاه است که رسيدن به اين هدف ، در گرو دين داري و تعهد خود معلمان ميباشد؛ چرا که در تعاليم اسلامي براي اينکه شخصي به شايستگي ارشاد و اصلاح افراد و جامعه برسد بايد قبل از هر چيز، خود را اصلاح کرده و متدين شود؛ بطوريکه هرگونه کوتاهي در نيت و اعمال شخص ، ميتواند آموزش او را بي - اثر سازد.
تعيين رابطه ي بين عمل و التزام به باورهاي ديني با رضايت شغلي معلمان در مدارس ابتدايي شهرستان نقده ؛ و هدف کاربردي تحقيق حاضر عبارتست از: ارائه ي پيشنهاداتي به منظور افزايش سلامت روان و رضايت شغلي معلمان در مدارس ابتدايي شهرستان نقده با توجه به دين داري معلمان و ابعاد مورد بررسي آن ها.
همچنين اين تحقيق همبستگي است چرا که در تحقيق حاضر، رابطه ي دين داري با سلامت روان و رضايت شغلي معلمان دره ابتدايي شهرستان نقده مورد مطالعه و بررسي قرار ميگيرد.
اين يافته با يافته هاي پژوهش هاي انجام شده در ايران (خسروانيان ، ١٣٩٢؛ ورعي، ١٣٩٤، باقري، ١٣٨٨؛ جمالي، ١٣٨٣؛ روغنچي، ١٣٨٤ و جعفري و همکاران ، ١٣٨٨) وکشورهاي ديگر (ابوتيس و همکاران ، ٢٠٠٤؛ فرانسيس و همکاران ، ٢٠٠٤؛ پيکو و فيتزپاتريک ، ٢٠٠٤؛ بال و همکاران ، ٢٠٠٤، ناني ميکر و همکاران ، ٢٠٠٦؛ کزدي و همکاران ، ٢٠١٠) همسو است .
و اين با نتايج پژوهش (خطيبي، ١٣٩٤؛ اميني، ١٣٩٤؛ عابدي همکاران ، ١٣٨٧؛ روحاني و معنوي پور، ١٣٨٧؛ نازکتبار، ١٣٨٥؛ خداياري فرد؛ ١٣٨٨؛ سراج زاده و پويافر، ١٣٨٨) همسو ميباشد.