ملخص الجهاز:
"او هرگز رستم و اسطورههایش، حتی کسانیرا که در برابر رستم قرار میگیرند به هزل وهجو رکیک نیالوده و اگر شوخطبعی را نیز بهفراخور صحنه و ماجرایی منظور کرده، شأنآن اسطوره و آن واقعه را همواره پاس داشتهو با کلامی گزنده و هجوهای زننده ودشنامهایی سخیف تخریب نکرده است وبیسبب نیست که رستم به واقع پاک نهاداست و سهراب به حقیقت سبز؛ چرا کهتعامل این اسطورهها و تقابل آنها چه درعمل و چه در کلام با یکدیگر آنها را بزرگ وفراموش ناشدنی کرده است.
آنجا که بازیگر بهقدم اول و قدم دوم اشاره دارد یا صحنه زنزیبای چنگ زن که به یکباره در حین ادایدیالوگ، پل میزند که منطقی مستدل پشتاین حرکت احساس نمیشود یا صحنهایکه نعشی را برزمین خواباندهاند، مرد ازفرزند خود و خصلتهایش سخن میگوید،رستم نیز آن را تکرار میکند: فرزند من زبانتورانی میدانست، ساز تورانی مینواخت!در میان این گفتوشنودها، دو بازیگر چهاردست و پا با حرکتی قراردادی به سمتگوینده و رستم، مدام در رفت و آمد هستندو...
به یادآورید صحنه مرد سوارکار که خودرا رستم مینامد یا صحنه کاووس که تاجیکاریکاتوری و بزرگ را بر سرش مینهند و یاسایر صحنهها کمیک نمایش را - بخصوصصحنه مرد سوارکار که سوار بر خرکیاست، خواهناخواه تماشاگر را به سمتآیینی سوق میدهد که ریشهای کهن در اینسرزمین دارد و آن ساختن پادشاه دروغین،سوار بر چهارپایی درازگوش است که چوبمیخورد و تحقیر میشود؛ اما حضورناگهانی شبه رستم که پادشاه نیست و آیینهرستم زخم خورده است، کمکی به اثرنکرده و بار تراژیک قصه را خنثی میکند."