خلاصة:
مسائل بنیادین در علوم مختلف و از جمله در اقتصاد است که ترابط آنها ناخواسته مغفول واقع شده و یا به عمد با اهدافی نظیر ترویج سکولاریسم یا تداوم سلطه اقتصاد سرمایهداری نادیده گرفته میشود. هنوز این باور در میان برخی از صاحبنظران وجود دارد که ارزشها هیچ نقشی در علم اقتصاد یا در تعیین «واقعیت» نداشته و در بطن نظریههای علمی گنجانده نشدهاند و خارج از قلمرو عینیت هستند. پژوهش حاضر بر این مبنا استوار شده که نمیتوان تحقق اقتصاد فارغ از ارزش را پذیرفت. به تعبیر روشنتر، تفکیک گزارههای اثباتی از گزارههای هنجاری، نه ممکن است و نه مطلوب. از نقطه نظر کاربردی نیز این تفکیک نادرست است و پیامدهای ناگواری دارد. در این پژوهش که با روش توصیفی۔تحلیلی انجام پذیرفته، مسیرهای مختلف ورود ارزشها به گزارههای اثباتی اقتصاد، تبیین شده و تلاش شده تا برخی از لوازم و تبعات این تفکیک، مورد توجه قرار گیرد.
Scientific disciplines, including economics, often disregard important fundamental issues either intentionally or unintentionally. This may be due to motives such as promoting secularism or maintaining the dominance of capitalist economics. Some experts still believe that values play no role in economics or in determining reality and are therefore excluded from scientific theories as they lie outside the realm of objectivity. However, it is now widely accepted that an economy without values cannot be considered valid. It is neither possible nor desirable to separate affirmative propositions from normative propositions. This separation leads to incorrect practical implications. This descriptive-analytical research investigates the different ways values can be integrated into economic proof propositions. It also highlights some of the implications and consequences of this separation. The research touches on topics such as probative economics, normative economics, the relationship between ethics and economics, objective reality, and Islamic economics.
ملخص الجهاز:
۳. حسن آقانظري در مقالـه «روش شناسـي تمـايز اقتصـاد اثبـاتي و هنجـاري و بـازنگري آن در راستاي نظريه پردازي علم اقتصاد اسلامي» (۱۳۸۹) بيان ميکند که در هـر نظـام اقتصـادي، ارزش هاي ذاتي و اخلاقي نوع سياست هاي اقتصادي آن نظـام را تعيـين ميکننـد و سـپس بـا توجه به واقعيت هاي اقتصادي جامعه و بايدهاي ابزاري موجود، فعاليت هـا و اهـداف اقتصـادي شکل ميگيرند.
در مطالعه ٔ منان ، بحث تفاوت بين اقتصاد اثباتي و هنجاري در علم اقتصاد اسلامي بـه عنـوان يک موضوع فاقد اهميت مطرح شده ؛ در حالي که در تحقيق حاضر ثابت ميشود کـه بحـث عدم تفکيک گزاره هاي اثباتي از گزاره هـاي هنجـاري و متعاقـب آن مسـيرهاي مختلـف ورود ارزش ها به گزاره هاي اثباتي اقتصاد، موضوع مهمي است و در نظر گـرفتن ايـن تفکيـک ، مـي تواند پيامدهاي مهمي داشته باشد.
عدم انحصار علم اقتصاد در گزاره هاي اثباتي بر اساس اعتقاد هيوم و پيروان او که محدودٔه امور واقع را از محدودٔه ارزش ها جدا دانسـته و اسـتنتاج بايدها از هست ها را ناممکن مي دانند و به بيان ديگر، قائل به وجود شـکاف منطقـي بـين «بايـدها و نبايدها» و «هست ها و نيست ها» هستند؛ کليه علوم و از جملـه علـم اقتصـاد بايسـتي ماننـد علـوم طبيعي، از جمله فيزيک ، فارغ از ارزش ها تنها به مطالعه ، توصيف و تبيـين «هسـت ها و نيسـت ها» بپردازد و بر اين اساس ، کليه گزاره هاي علوم و از جمله نظريات مصرف در علم اقتصـاد نيـز تنهـا در صورت اثباتي بودن ، علمي و معنادار خواهند بود، ولي اين نظريه از سه جهت قابل مناقشه است : ۱.