خلاصة:
انقلاب اسلامی برای وصول به «تمدن نوین اسلامی» مسیری به سوی ظهور و تحقق «حیات طیبه» را طی می کند. بر این اساس لازم است به منظور تبیین این مسیر و الزامات آن، مختصات، نسبت، رابطه سه پدیده «تمدن اسلامی»، «تمدن غرب» و «حیات طیبه» مورد تدقیق قرار گرفته، چیستی، چرایی و چگونگی تحقق تمدن اسلامی بررسی شود. اگر تحلیل های موجود در رابطه با تمدن غرب، عبارت از «غرب پذیری»، «غرب گریزی»، «غرب گزینی» باشد؛ شاید بتوان تحلیل این نوشته را «غرب گذری» نامید. این دیدگاه بر اساس دو اصل «اضطرار» و «استحاله»، تمدن نوین اسلامی را پدیده ای برای گذار از تمدن غرب و نیل به حیات طیبه می شمرد که اولا بهره مندی از تمدن غرب را در حد اضطرار می داند و ثانیا می بایست در همان حد، با رویکرد استحاله به شاخصه های حیات طیبه و نهایتا اضمحلال تمدن غرب نزدیک شد. فقه نیز متناسب با این تعریف، اولا به کشف نظامات مطلوب حیات طیبه در منابع وحیانی، و ثانیا به راهبری در برنامه ریزی استحاله نظامات موجود در نظامات مطلوب می پردازد. لازم به ذکر است این نوشتار، به عنوان یکی از مبانی «فقه جامع نظام ولایی» و قطعه ای از قطعات پازل آن بحث، زمینه فقاهتی جامع با هدف اقامه دین در جامعه را فراهم می آورد و در اینجا تنها به فقاهت مبتنی بر درک صحیح از تمدن نوین اسلامی و نسبت آن با حیات طیبه و تمدن غرب، اشاره می گردد.
ملخص الجهاز:
بنابراين تنها راه آبادي دنيا و بناي تمدن مادي ، دين گريزي ، حذف خدا و رسول و امام از صحنه زندگي مادي و مسير دنياطلبي و جايگزيني جهالت و ظلمت بجاي علم و عقل و نور در بنيان هاي تمدني است ، دين بازيچه و اسباب لهو و لعب براي بناکنندگان زندگي مادي مي شود (اعراف : ٥١)، از اينروست که نمي توان انتظار داشت در ساحت علوم و دانش هايي که بنيان هاي تمدن غرب را شکل داده اند، اثري از معارف الهي و علوم اهل بيت (ع ) را مشاهده نمود، هر چند تأثيرپذيري علوم و دانش ها از تعاليم أنبياء گذشته غيرقابل انکار است ١ لکن در جامعه اسلامي زمان حضور امامان (ع ) مي بينيم که پس از سقيفه که مهم ترين واقعه در ظلم به ولايت و سلب حقوق امامت و محروميت شماره اول جوامع از محوريت علم و تقوي بود، بني اميه و غالبا خلفاي بني عباس در مقابله با قطب پاييز٩٨ز٣م١ستان علمي امامان شيعه (ع )، با راه اندازي نهضت ترجمه ، به توسعه دانش ها و علوم تمدني غير اسلامي پرداختند و بازار واردات فلسفه و رياضي و هندسه و منطق و هيئت و طب و تاريخ و موسيقي و نجوم و ديگر علوم از يونان و ايران و هند و روم را رونق بخشيدند و در ايجاد محدوديت و مهجوريت حاملان و مخازن علم الهي ، تلاش نمودند، همان علمي که سعادت دنيا و آخرت انسان ها را کفايت مي کرد و رطب و يابسي از مايحتاج زندگي انسان ها تا قيامت در مسير عبوديت خداي متعال و تحقق «حيات طيبه » فروگذار نکرده بود، لکن اين علوم حقيقي و معارف الهي به کار تمدن و آبادي دنيا و تصرف حداکثري ١.