خلاصة:
پژوهش حاضر با هدف، ارائه مدل ساختاری خوردن هیجانی در افراد مبتلا به چاقی بر اساس خودتنظیمی با نقش میانجی پردازش هیجانی انجام گرفت. روش پژوهش مقطعی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه افراد مبتلا به چاقی شهر تهران در سال 1397 بودند، که از میان آنها، تعداد 378 نفر با روش نمونهگیری مرحلهای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش عبارت بودند از: خوردن هیجانی داچ (1986)، خودتنظیمی کری و همکاران (2004) و پرسشنامه پردازش هیجانی باکر و همکاران (2010). به منظور پاسخگویی به فرضیه های پژوهش از مدلیابی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج نشان داد که بین خودتنظیمی با خوردن هیجانی اثر مستقیم و منفی وجود دارد. بین خودتنظیمی با پردازش هیجانی اثر غیرمستقیم و مثبت وجود دارد و بین پردازش هیجانی با خوردن هیجانی اثر غیرمستقیم و منفی وجود دارد. بنابراین از نتایج میتوان چنین استنباط کرد که خودتنظیمی بر خوردن هیجانی با نقش میانجی پردازش هیجانی در افراد مبتلا به چاقی تاثیر دارد. لذا توجه به متغیرهای مذکور در پیشگیری و طراحی درمانهای مناسبتر به پژوهشگران و درمانگران یاری میرساند.
The purpose of this study was to Presenting Structural Model of Emotional Eating in People with Obesity based on self-regulation with the Mediating Role of Emotional processing. The research method is correlation using structural equation modeling. The statistical population of this study consisted of all people with obesity in Tehran in 1397, out of whom 378 were selected by stage sampling. Research tools were Emotional Eating Duch's (1986), self-regulation Carey & et al, (2004) and Emotional Processing Bakker et al.'s (2010) Questionnaire. Structural equation modeling was used to answer the research hypotheses. The results showed that there was a direct and negative effect between self-regulation and emotional eating. There is an indirect and positive effect between self-regulation and emotional processing. And there is an indirect and negative effect between emotional processing and emotional eating. Therefore, it can be concluded from the results that self-regulation affects emotional eating with the mediating role of emotional processing in obese people. Therefore, attention to the mentioned variables in the prevention and design of appropriate therapies helps researchers and therapists.
ملخص الجهاز:
داده هاي اخير انتشاريافته از مراکز کنترل و پيشگيري از بيماري نيز نشان مي دهند که اين مشکل به ويژه در ميان جوانان گسترش پيدا کرده است ، بدين صورت که حدود ٦٠/٣ درصد از افراد ٢٠ تا ٣٩ سال ، مبتلا به اضافه وزن يا چاق هستند (٢٠١٤ ,Flegal &Ogden, Carroll, Kit ).
همچنين شواهد نشان مي دهد که افزايش بيش ازحد وزن با سرعت بيشتري در اين گروه رخ مي دهد (٢٠١٨ ,Klein &Cahill, Haire-Joshu, Cade, Stein, Woolfolk, Moley ) و با افزايش بيشتر وزن در آينده توأم است (٢٠١٩ ,Penninx &Milaneschi, Simmons, van Rossum ).
ازآنجاکه غذا خوردن هيجاني به عنوان تدبيري براي مقابله با هيجان هاي منفي از قبيل استرس ، تنهايي، کسالت ، اضطراب (٢٠١٨ ,siCserje &Deroost ) تعريف مي شود، مطالعات در حوزه غذا خوردن هيجاني در تلاش هستند تا چاقي را از اين حوزه تبيين کند، به طوري که نشان داده اند افراد چاق در پاسخ به حالات هيجاني منفي بسيار بيشتر از افراد داراي وزن بهنجار غذا مي خورند (٢٠١٥ ,Etkin &Robinson, Safer, Austin ).
اين پرسشنامه از همساني دروني (ضرايب آلفاي کرونباخ بين ٠/٨ تا ٠/٩٥) و روايي عاملي مناسب برخوردار است 1 Structural Equation Modeling (SEM)- 1 - external eating styles 2 - emotional 3 - inhibited 4 (١٩٨٦ ,Defares &Van Strien, Frijters, Bergers ).
بحث و نتيجه گيري نتايج حاصل از داده هاي پژوهش نشان داد که رابطه معناداري بين خودتنظيمي بر خوردن هيجاني با نقش ميانجي پردازش هيجاني در افراد مبتلا به چاقي وجود دارد.