خلاصة:
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی برنامه آموزشی فرندز بر کنشوری اجرایی و خودکنترلی کودکان دارای اختلال بیشفعالی/نقص توجه بود. پژوهش حاضر از نظر هدف از نوع کاربردی و از لحاظ روش بر اساس طرح پژوهش و شیوه انجام، نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون (با یک گروه آزمایش و یک گروه کنترل و دوره پیگیری سه ماهه) بود. جامعه آماری به کار رفته در پژوهش حاضر شامل کلیه کودکان دارای اختلال بیشفعالی/نقص توجه مراجعهکننده به مراکز رواندرمانی کودک و نوجوان منطقه 12 تهران در سال 1401 بود و از بین این افراد با استفاده از شیوه نمونهگیری هدفمند تعداد 40 نفر انتخاب شده و به صورت تصادفی در یک گروه آزمایش (20 نفر) و یک گروه کنترل (20 نفر) گمارده شدند. سپس، روی گروه آزمایش برنامه آموزشی فرندز اجرا شد. به منظور گردآوری دادهها، ابزار پژوهش شامل پرسشنامه کنشوری اجرایی جرارد و همکاران (2010) و پرسشنامه خودکنترلی تانجنی و همکاران (2004) بود. با توجه به مقدار F و سطح معناداری به دست آمده در متغیر کنشوری اجرایی (15/10 = F و 001/0 = P) و خودکنترلی (62/8 = F و 001/0 = P) میتوان نتیجه گرفت که متغیر مستقل (برنامه آموزشی فرندز) به شکل معناداری باعث تغییر در متغیرهای وابسته (کنشوری اجرایی و خودکنترلی) شده است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تغییرات ایجاد شده در متغیرهای وابسته ناشی از اجرای برنامه آموزشی فرندز بر گروه آزمایش بود. بر اساس یافتههای به دست آمده میتوان نتیجه گرفت که برنامه آموزشی فرندز بر کنشوری اجرایی و خودکنترلی کودکان دارای اختلال بیشفعالی/نقص توجه مؤثر بود. از این رو، پیشنهاد میشود متخصصین از فنون این رویکرد در کار خود بهرهمند شوند.
The purpose of this study was to investigate the effectiveness of the Friends training program on executive functioning and self-control of children with attention deficit/hyperactivity disorder. In terms of the purpose, the current research was of an applied type, and in terms of the method, based on the research design and method, it was a semi-experimental with a pre-test and post-test design (with an experimental group and a control group and a three-month follow-up period). The statistical population used in the current study included all children with attention deficit/hyperactivity disorder referred to child and adolescent psychotherapy centers in Tehran's 12th district in 2022. Among these people, 40 people were selected using the purposeful sampling method and randomly assigned to an experimental group (20 people) and a control group (20 people). Then, it was implemented on the experimental group of Barrett’s (1999) Friends training program. In order to collect data, the research tools included the executive behavior questionnaire of Gerard et al. (2010) and the self-control questionnaire of Tangney et al. (2004). The F-value and the significance of executive action variables (F = 10.15 and P = 0.001) and self-control (F = 8.62 and P = 0.001) were obtained. It can be concluded that the independent variable (Friends training program) has significantly changed the dependent variables (executive behavior and self-control). Therefore, it can be concluded that the changes made in the dependent variables were caused by the implementation of the Friends training program on the experimental group. Based on the findings, it can be concluded that the Friends training program was effective on executive behavior and self-control of children with attention deficit/hyperactivity disorder. Therefore, it is suggested that experts benefit from the techniques of this approach in their work.
ملخص الجهاز:
com هدف از پژوهش حاضر بررسي اثربخشي برنامه آموزشي فرندز بر کنشوري اجرايي و خودکنترلي کودکان داراي اختلال بيش فعالي/نقص توجه بود.
بر اساس يافته هاي به دست آمده ميتوان نتيجه گرفت که برنامه آموزشي فرندز بر کنشوري اجرايي و خودکنترلي کودکان داراي اختلال بيش فعالي/نقص توجه مؤثر بود.
از اين رو، پژوهش حاضر به دنبال پاسخگويي به سؤال زير بود: آيا برنامه آموزشي فرندز بر کنشوري اجرايي و خودکنترلي کودکان داراي اختلال بيش فعالي/نقص توجه اثربخش است ؟ روش پژوهش پژوهش حاضر از نظر هدف از نوع کاربردي و از لحاظ روش بر اساس طرح پژوهش و شيوه انجام ، نيمه آزمايشي با طرح پيش آزمون و پس آزمون (با يک گروه آزمايش و يک گروه کنترل و دوره پيگيري سه ماهه ) بود.
جامعه آماري به کار رفته در پژوهش حاضر شامل کليه کودکان داراي اختلال بيش فعالي/نقص توجه مراجعه کننده به مراکز روان درماني کودک و نوجوان منطقه ١٢ تهران در سال ١٤٠١ بود و از بين اين افراد با استفاده از شيوه نمونه گيري هدفمند تعداد ٤٠ نفر انتخاب شده و به صورت تصادفي در يک گروه آزمايش (٢٠ نفر) و يک گروه کنترل (٢٠ نفر) گمارده شدند.
جامعه آماري به کار رفته در پژوهش حاضر شامل کليه کودکان داراي اختلال بيش فعالي/نقص توجه مراجعه کننده به مراکز روان درماني کودک و نوجوان منطقه ١٢ تهران در سال ١٤٠١ بود و از بين اين افراد با استفاده از شيوه نمونه گيري هدفمند تعداد ٤٠ نفر انتخاب شده و به صورت تصادفي در يک گروه آزمايش (٢٠ نفر) و يک گروه کنترل (٢٠ نفر) گمارده شدند.