خلاصة:
در بسیاری از داستانهای مثنوی از اختلاف عقاید و اندیشهها بحث شده و مولانا همچون یک روانکاو، سطوح ظاهری و درونی و عمیق انسانها را میکاود و از ظاهر آنها لایههای درونی و عمیق و اختلاف نظرها را تشریح مینماید و نقصان عقل بشر را ناشی از کاستی دانش و اندیشه و تعقل میداند. در این مقاله با توجه رویکردی که مولوی نسبت به مساله عقل دارد، این موضوع در راستای اختلاف عقاید بشری بررسی میشود. هدف مقاله بر با روش تحلیل محتوا بر آن است تا نشان دهد، مولوی عقل را قدرت بزرگی میداند که به یاری انسان میشتابد و راستیها را به وی مینمایاند و در سایه سار ضدهاست که آثار راستی هویدا میگردد و معنا پیدا میکند. در این تحلیل نتیجه گرفته میشود که براساس دیدگاه مولوی تفاوت انسانها در ارزش درونی و حقیقی آنان است و علم تقلیدی مخالف عقل و سدّ راه اندیشۀ انسانها است و مخاطبان را متقاعد میسازد که با کسب عقل سلیم به سوی وحدت و یگانگی روی آورند.
In many stories of Masnavi, differences of ideas and thoughts are discussed and Rumi, as a psychoanalyst, explores the external, internal and deep levels of human beings and explains the internal and deep layers and differences of opinion from them and the lack of intellect. He considers man to be the result of a lack of knowledge, thought and intellect. In this article, according to Rumi's approach to the issue of reason, this issue is examined in line with the difference of human opinions. The aim of this article is to show by the method of content analysis that Rumi considers the intellect as a great power that rushes to the aid of man and shows him the truths, and it is in the shadow of the opposites that the works of truth become apparent and find meaning. Slowly In this analysis, it is concluded that according to Rumi, the difference between human beings is in their inner and true value and imitation science is against reason and hinders the way of human thought and convinces the audience that by acquiring common sense towards unity and oneness Bring.
ملخص الجهاز:
٣. پيدايش اختلافات علت اساسي اختلاف تخيلات و تداعي معاني و انديشه ها چيست ؟ 40 يکي از مباحث عقل و عاقل و معقول که در گذشته مطرح کرديم موضوع اتحاد و اختلاف عقول بشري بود که آيا عقول آدميان از اصل خلقت مختلف است يا اين که همه انسان ها از نظر نيروي عقل يکسان آفريده شده و اختلاف ناشي از چگونگي تماس افراد و انسانها با حقايق و نمودهاي جهاني هستي است ؟ بيت زير از بيت مورد تحليل اختلاف مردم را در همه فعاليت ها و جريانات دروني به اصل خلقت مستند مي دارد و مي گويد : قبلـــه جـــان را چـــو پنهـــان کـــرده انـــد هــــر کــــس روجانبــــي آورده انـــد (د٣٢٨/١٠٥/٥) اگر چه ما راه يابي صددرصد علمي و حسي به ريشه هاي اساسي فعاليت ها و جريانات رواني انسانها نداريم ، اما چنين مي نمايد که اين همه اختلافات دروني به طوري نيست که بتوان همه آنها را به اختلاف عوامل و انگيزه هاي خارجي هستند بدانيم .
نتيجه گيري از حاصل بررسي ها دربارة ديدگاه مولوي درباره عقل و اختلاف عقايد بشري اين گونه برداشت شد که مولانا کل بشريت را نفس واحد مي داند و همه به کل که پروردگار است ، اتصال دارند مانند خورشيد که يک منبع بيش نيست و بر همگان مي تابد و هر کسي به اندازة استحقاق و شايستگي خود از نور معرفت بهره مي برد.