ملخص الجهاز:
"پس پرسشی که اینک پیش روی ماست این است که:نقش و کارکرد مطلوب و شاخص اسطوره چیست؟به راستی اسطوره،جدای از تجلی آن در کلام-جادو،مناسک-جادو و نگاره-جادو،چیست؟اگر به راستی اسطوره به عنوان یک روایت،صرفا تأویل مع الواسطهای از دادههای بیمیانجی مناسک است،پس اسطوره از چه لحاظ بیان و توصیفی مستقل با حقیقت خاص خویش محسوب میشود؟کاسیرر میگوید اندیشه اسطورهای پندار و واقعیت،نماد و مدلول نماد را خلط میکند؛اگر چنین باشد پس چگونه اسطوره حقیقت خاص خود را به مدد صور نمادین مستقل خویش بیان میکند؟ کاسیرر نشان داده است که چگونه زبان به تدریج از بافت اسطورهای جدا میشود و مفهوم زبان به منزلۀ یک صورت نمادین متمایز پدیدار میگردد.
به اعتقاد کاسیرر و نیز قومشناسان و فلاسفهای که او آنها را نقد نموده،اسطوره یکی از مراحل تحولات فکری است؛اسطوره نه همان جزء لاینفک و خودگردان فرهنگ عام بشری،بلکه شیوۀ تفکری است بر مبنای التیاس و درآمیختگی مثال نمادین و واقعیت هستیمندی که از لحاظ تاریخی در یک مرحلۀ مشخص تحول فهنگ پدیدار میشود و در طی پیشرفت بالندۀ خودآگاهی انسان، همبافتی کارکردهای نمادین زبان و هنر دین و علم به تدریج از کارکردهای اسطورهای-جادویی جدا میگردد،ولی نشانههایی از منشأ اسطورهای آنها بر جای میماند.
او در کتاب اسطورۀ دولت این نظر را به تفصیل بازگشوده است که اساطیر عمدتا خاستگاهی عاطفی دارند و کارکرد اساطیر اساسا کارکردی عملی و اجتماعی است؛بدین معنی که اسطوره احساس وحدت و هماهنگی مابین اعضای جامعه و نیز هماهنگی با کل طبیعت یا زندگی را برمیانگیزد."