ملخص الجهاز:
"اما چنانچه بخواهیم از زاویهای دیگر به موضوع نگاه کنیم بد نیست روی شخصیت برانژه،تنها کسی که از دایره مسخ شدن دور میماند متمرکز شویم،یعنی به جای تحلیل و بررسی چگونگی مسخ شدن آدمها،به این موضوع بپردازیم که چرا برانژه مثل دیگران تبدیل به کرگدن نمیشود؟شخصیت برانژه حتی طوری طراحی شده است که ما هیچگاه گمان نمیبریم ممکن است روزی او نیز،مثل سایر مردم شهر تبدیل شدن را بپذیرد،چرا؟در همینجا شاید لازم باشد به چند موضوع بهعنوان مقدمه،در خصوص خود کرگدن اشاره شود،مثلا اینکه ماهیت کرگدن در نمایشنامه چیست؟یعنی اساسا آیا موجودی با ماهیت کرگدن بهعنوان یک حیوان وحشی در نمایشنامه وجود دارد یا نه؟اگر وجود دارد نسبتش با آدمهای مسخشده چیست؟و اگر وجود ندارد ماهیت اولین کرگدنی که در شهر دیده میشود چگونه است؟ موضوع بعدی،همین کرگدن شدن است،چرا نویسنده،برای مسخ کردن آدمها،کرگدن را انتخاب کرده است؟و نه حیوان دیگر یا هرچیز دیگری را؟مثلا کافکا در اثر خود،مسخ،انسانها را تبدیل به حشره میکند و یونسکو کرگدن را،چرا کرگدن؟ در خصوص موضوع اول،یعنی ماهیت کرگدن،به نظر میرسد نویسنده باتوجه به فضای فانتزی که از ابتدا برای کار در نظر گرفته،خواسته است ذهن مخاطب را از موجودی با شمایل واقعی یک کرگدن فراتر ببرد.
پس تبدیل شدن انسان به این موجود-به تمام معنا حیوانی-با همه تضاد و تنافری که در ظاهر به وجود میآورد،مخاطب را عمیقا به فکر وامیدارد که چرا باید موجودی مثل انسان،به چنین تبدیل ناخوشایندی تن دردهد؟شاید اگر در موجودی که نویسنده برای مسخ شدن اشخاص نمایشنامهاش استفاده میکرد یک ویژگی مثبت و قابل تحمل دیده میشد رضایت دادن آدمها به این مسخشدگی،قابل توجیه بود اما او عمدا به سراغ کرگدن رفته است تا با ایجاد تضادی عمیق بتواند نقدی عمیقتر از رفتار آدمهای جامعهاش ارائه دهد."