ملخص الجهاز:
"دو هفته آزگار هر روز پگاه اسب را از مخفیگاره بیرون میبردیم و سوار میشدیم ولی هر بار نوبت من میشد اسب زبان بسته آنقدر خود را به در و دیوار میزد تا مرا بزمین میانداخت و فرار میکرد و حتی یکبار هم موفق نشدم که مثل مراد سواری کنم.
-اگر براستی شما و آباء و اجدادتان را نمیشناختم سوگند میخوردم که این اسب من است ولی صداقت و پاکدامنی قبیله کوراوغلو در دنیا بینظیر است بدون شک این اسب با اسبم دو قلو است.
روز بعد قبل از طلوع آفتاب اسب را به طویله جان بیرو بردیم سگی قوی هیکل خرناس کشید و پارسکنان بما حمله کرد و مراد مثل همیشه گفت"من زبان او را میفهمم"آنگاه دستهایش را بدور گردن حیوان حلقه کرد و دماغش را به پوزه سگ مالید بدین ترتیب سگ با او رام شد و بیخطر منزل بازگشتیم."