ملخص الجهاز:
"این دو گرایش نظم ویژهء چارچوبهای نهادی و خرده نظامهای کنش عقلانی -هدفمند را که از خصوصیات سرمایهداری لیبرال است،بر هم زندهاند و اوضاعی را که در آن اقتصاد سیاسی به گونهای که مارکس به درستی در خصوص اقتصاد سرمایهداری عنوان کرده است،امکان عمل دارد،از میان برداشتهاند،من معتقدم که بر نهاد اساسی مارکوزه در این باره که امروزه تکنولوژی و علم میتوانند کارکرد مشروعیت بخشیدن به قدرت سیاسی را بر عهده گیرند،بهترین راهنما برای تجزیه و تحلیل این نظم دگرگون شده است.
آنچه در مورد این ساختار تازگی دارد آن است که وجود عوامل خطرساز برای ثبات نظام سرمایهداری خصوصی در بازارهای بسیار سازمان یافته که از بطن و ذات این نظام سرچشمه میگیرد-و البته میتوان به نحوی آنها را مهار کرد-ایجاب میکند که اقدامات و عملیاتی به منظور پیشگیری از خطرات صورت گیرد و این تدابیر تا زمانی که با منابع مشروعیت موجود(یعنی برنامههای جایگزین)سازگار باشند،باید پذیرفته شوند.
در چنین اوضاعی محاسبهء میزان سرمایه گذاری در پژوهش و توسعه بر حسب ارزش نیروی کار غیر ماهر(ساده)به کلی بیمورد است،زیرا پیشرفت علمی-فنی خود به صورت منبع مستقل ارزش اضافی در آمده است و نقش نیروی کار شاغل در فعالیتهای مستقیم تولیدی که به زعم مارکس یگانه منبع ارزش اضافی به حساب میآید-در قیاس با نقش علم و تکنولوژی-با اهمیت باختگی فزاینده رو به رو میشود3 تا زمانی که نیروهای تولید از تصمیمات عقلانی و کنش ابزاری کسانی تأثیر محسوس میپذیرند که در تولید اجتماعی دخالت دارند،آنها را میتوان عناصر بالقوهء قدرت فزایندهء مهار فنی به حساب آورد و نباید آنها را با چارچوب نهادیی که در آن جای دارند اشتباه گرفت."