ملخص الجهاز:
"م. اما آنچه باعث ایجاد تمایز میان هیچکاک و بنتام میشود،معکوس عمل کردن شیوهی آرایش صحنه در فیلم هیچکاک است:در سراسربین،زندانیان در ترس دائم از نگاه همه جا حاضری به سر میبرند که از دید آنها پنهان است،اما هیچ چیز از چشمانش دور نمیماند(و نهایتا حتی اگر کسی هم در برج دیدهبانی نباشد،تغییری در وضعیت به وجود نمیآید)؛اما در فیلم هیچکاک ساکنان آپارتمانها مشغول زندگی روزمره خود هستند (خوردن،خوابیدن،رقصیدن،مهانی گرفتن و کشتن یکدیگر)؛در مقابل استوارت در برج دیدهبانی خویش در ترس دائم به سر میبرد-ترس از اینکه چیزی از چشمانش دور بماند.
مشکل پایانبندی این است که ب وجود این که انتخاب میان دو راهحل عملی طاقتفرسا به نظر میرسد،با این حال تنها چیزی را که دربر نمیگیرد، همین نوسان طفرهآمیز میان دو معنا است؛به هر روی، سوءظن به عنوان جوهرهی اصلی فیلم،مورد خیانت قرار میگیرد.
با مقایسه فیلم هیچکاک و داستان«چرخش پیچ»نوشتهی هنری جیمز،که دونالد اسپوتو نیز به آن اشاره داشته است5،مشابهت شکلی این دو اثر به خوبی آشکار میشود:معلم سرخانهی جوانی که سوءظن بر او مستولی شده،داستانهش را به شکل اول شخص تعریف میکند(اجازه بدهید ترفندهای روایی پیچیدهی جیمز را به کناری بگذاریم)و او نیز مانند لینا مدام با نشانههای رازآلود روبهرو میشود،با این حال ما هیچگاه نمیفهمیم و اطمینان پیدا نمیکنیم که او راست میگوید یا نه:آیا او دچار توهم است و تلاش میکند دو کودک را نیز در جنون خود شریک کند،و یا او تنها کسی است که حقیقت ترسناک را میبیند؟آیا شیطان در او حلول کرده و یا او قربانی همدستی شیطانی بچهها با پیتر کوئینت و دوشیزه جزل است؟این ابهام تا پایان باقی میماند و ما هیچگاه نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که واقعا چه اتفاقی میافتد."