خلاصة:
از آنجایی که یکی از جنبههای مهم شناخت حرکت جوهری، درک بستر و زمینههای بروز این نظریه در نزد گذشتگان میباشد، در بررسی پیشینهی تاریخی آن، با طرحی اجمالی، آن را نزد گذشتگان از فلاسفهی یونان باستان تا فلاسفهی قبل از صدرالمتألهین بررسی کرده تا به فهم و درک ایشان از چیستی حرکت نائل گردیم. این پژوهش بر این باور است که طرح نظریهی پیشینیان و شناخت چگونگی پیدایش و تحول و بسط نظریهی آنها و نهایتا پرسش از وضعیت نهایی آن نظریات در تفکر ملاصدرا، نقش مهمی در شکلگیری و طرح نظریهی حرکت جوهری در نزد ملاصدرا ایفا میکند. در این میان مسئلهی اصلی "چگونگی تفسیر حرکت" در تاریخ فلسفه میباشد؛ نظریات رقیب (معتقدان به حرکت و منکران آن) چگونه به تحلیل حرکت و سیلان پرداختهاند؟ مواجههی فلاسفهی اسلامی در طول تاریخ با بحث سیلان در عالم طبیعت چگونه بوده است؟ ملاصدرا در مواجههی تاریخی خود، تا چه اندازه با این فلاسفه و اندیشهی ایشان آشنا بوده و چه مقدار تحت تأثیر ایشان قرار گرفته است؟
ملخص الجهاز:
"ملاصدرا در حین بحث از حرکت اشتدادی و اثبات این مطلب که میتوان بر مبنای اصالت وجود، قائل به انواع غیر متناهی شد که موجود به وجود اتصالیاند، حافظ وحدت شخصی در حرکت را علاوه بر وحدت بالعموم صور( ما، واحد بالعددی میداند که همان جوهر مفارق است و به نقل بیانی از زنون اکبر میپردازد که وی به این مسئله تصریح داشته است که تجدد ماده و صورت با حفظ هویت شخصی و بقای ذات جسم در گرو وحدت عقلی باطنی بوده است و این تبدل را به دلیل اینکه وحدت موضوع جسمانی را ضعیف و نارسا یافتهاند، حرکت نگفتهاند (ملاصدرا، 1378، ص 69ـ 76).
لذا با آنکه محور اصلی فلسفهی افلاطون عالم ماورای محسوسات است اما به جهت ارتباط خاصی که با نام بهرهمندی و سهیم شدن در مثل از آن یاد میشود عالم محسوسات نیز موضوع بحث فلسفی قرار میگیرد، زیرا افلاطون برخلاف الیائیان جهان متغیر محسوس را عاری از هرگونه واقعیت نمیداند بلکه این جهان میبایست، به نحوی موجود باشد هر چند که این نحوه وجود هرگز قابل مقایسه با هستی موجودات ثابت و زوال ناپذیری چون مثل نمیباشند.
نقد صدرا بر نظریهی مشائی حرکت تلقی صدرا در بارهی نظریات گذشتگان پیرامون تعریف حرکت وی ضمن بیان تقسیمبندی در مورد موجودات به تعریف سادهای از حرکت دست مییابد "موجودات یا قوهی محض هستند و یا فعلیت محض یا اینکه ترکیبی از قوه و فعلیت میباشند" سپس در توضیح این تقسیمبندی میگوید: "فعلیت محض ذات واجب است که واجد تمام کمالات میباشد و قوهی محض هم برای موجودی در نظر گرفته میشود که به تمام ذات خود دارای چنین ضعفی باشد و گرنه در عالم خارج چنین موجودی نیست."