ملخص الجهاز:
"صدای مادر:برای همین میخوام ببینمش...
صدای مرد:پس دیگه چی ازش میخواین؟ رضایت که ندادین،پول دیه رم جور کردین، از یه آدم دم مرگ چی میخواین؟ مادر:بذارین ببینمش،قبل از اینکه بمیره.
جوان:این چیه؟ مادر:چراغ خوابه.
چی از جونم میخواین؟ مادر:ساعت هفت میان میبرنت،مگه نه؟ جوان:نمیدونم.
جوان:چی؟ مادر:اینکه تو رو هفت صبح اعدام کنن...
جوان:اومدی همین حرفا رو بزنی؟ مادر:اومدم تو حرف بزنی.
که شب آخر منو ازم بگیری؟ مادر:میخوای باهاش چیکار کنی؟با این مثلا شب آخرت...
دیگه عید امسالو برای چی زنده باشم، وقتی اون نیست؟ جوان:از اینجا برو.
چرا پسر منو کشتی؟(با فریاد)آخه برای چی کشتیش لعنتی؟ جوان:میخوام شب آخر آرامش داشته باشم.
به من بگو چرا اون بچه رو کشتی؟ جوان:از تاریکی میترسید.
امید:خب چرا وقتی تو مستراح بودم،بهم گفتی؟ اشکان:چون فقط اون موقع وقت کردم.
امید:(وحشت زده)چی شد؟ اشکان:چه میدونم!
امید:چرا برق رفت؟ اشکان:نمیدونم.
امید:چی میگه؟ اشکان:(با نجوا)ساکت!میگن اینجا لو رفته...
اشکان دستش را روی دهان امید میگذارد."