ملخص الجهاز:
"ولی هدف من در این جستار کوتاه خاطرنشان کردن ارتباط فلسفه است با علم،و نیز اینکه اینگونه برداشت از رابطهء علم و فلسفه شاید متعلق به اول قرن بیستم باشد تا آخر آن.
اگر افلاطون وحدت ریاضی مانندی برای تشریح کلیهء شناختهای آدمیزاد ارائه داده است،در ارسطو ارتباط ارگانیک تمام علوم و فلسفه ناگزیر است و این نوع ترکیب بهمدت دو هزار بر تفکر قرون وسطای مسیحی و نیز بر تمدن اسلامی حاکم بوده است.
نیوتون بهعنوان چراغ راهنمای تفکر بشری در اروپا شناخته میشود و از این پس متفکران و فیلسوفان بهنوعی به تقلید از او و یا به برداشت از کارهای او در زمینهء خود میپردازند و شاید تنها عالم دیگری که به اندازهء نیوتون بر فلسفه و علوم انسانی سایه انداخته است داروین باشد که با تئوری تکاملی خود باعث ظهور دورهء جدیدی در تفکر تاریخی و سیاسی و اجتماعی اروپا شد.
علم بار دیگر بهخود بازگشته از خود میپرسد:آیا علم واقعا علم الیقین است؟آیا علم میتواند مدعی کشف حقیقت شود؟آیا علم آنچنانکه ادعا میشود از عینیت کامل سرچشمه میگیرد و از نفوذ احساسات،پیشداوریها،و تعلقات ایمانی-فلسفهء تئوریسینها بهدور است یا اینکه فضای حاکم بر هر زمان و دورهای بهطور ناگزیر جای پای خود را بر علم باقی میگذارد؟آیا بروز تئوریهای جدید علمی بر زمینهای کاملا خنثی رشد میکند یا این که کلیهء علوم در مجرای تمها و نمادهای خاص عرضه میشوند؟و نهایت اینکه برد منطق علمی تاکجاست و رابطهء شناخت علمی و درک حقیقت چگونه است؟ اجمالا میتوان گفت که برآورد دهگان آخر قرن بیستم نوعی تأکید بر نسبیت و عدم اطلاق تئوری علمی و شک در منطق علمی و تفکر استقراییست."