ملخص الجهاز:
خود ربگرییه در یکی از مقالههایش در کتاب برای رمانی نو (به تصویر صفحه مراجعه شود) میگوید:«این متنها به هیچ وجه نظریهای برای رمان را ارائهنمیدهند،فقط درصددند تحولهایی را آشکار سازند که به نظر منبرای ادبیات معاصر بسیار ضروری است.
بازگویی رویداد این بار از زبان آنهاست،آنطور که خود شاهدبودهاند یا هستند،ولی آیا واقعیت همان است که آنها میگویند؟درصفحۀ 41 پاراگراف دوم به بعد ماجرا از دید آنا،پیشخدمتسالخورده،پلیس،روزنامهها و حتی خود قاتل اشکال گوناگونی بهخود میگیرد:دوپون میگوید:ضبح به او(آنا)گفتهاند که من دیشبمردهام و جراحتم یکی از این زخمهای عجیبی بود که در وهلۀ اول(به تصویر صفحه مراجعه شود) چندان وخیم به نظر نمیرسد ولی آدم از آن جا سالم به در نمیبرد.
سرانجام متن اصلی داستان به جایی ختم میشود که ماجرا ازآنجا شروع شده،خانۀ دانیل دوپون و به پایانی که شاید از ابتدامیبایست داشته باشد،یعنی نقش قطعی و چون و چراناپذیر مرگکه از همان آغاز اولین بخش درآمد،در کافۀ دزالیه،در لکۀ عجیب وپاکنشدنی مرمر روی میز،در اشباح سمج و پر قیل و قال و استهزاگرتوی سالن،در چهرۀ مهربان پولین،در سایههای مشکوکی که درآکواریم کوچک پدیدار و ناپدید میشود،خود مینماید:ص 18پاراگراف دوم و سوم:«آیا مرگ همیشه عجیب نیست؟عجیب؟آیامرگ از هر چیزی طبیعیتر نیست؟ وقتی ماجرا آن طور که بایستی اتفاق میافتاد،اتفاق میافتد ودوپون به دست فرستادۀ ویژه که مأمور کشف این ماجرا و قتلهایپیش از آن است،و از دیدگاه مرد میخواره شباهت کامل با قاتل دارد،از پا درمیآید،دوربین کاری ندارد جز اینکه پیش از بسته شدندیافراگم و خاموش شدن نورافکنها،برگردد به نقطۀ آغاز،به کافۀدزالیه،به صاحل کافه و افکار درهم و برهمش،به نگاهی کوتاه وگذرا به شخصیتهای اصلی و فرعی.