ملخص الجهاز:
2 اما چگونه نتایج حاصل از راسیونال کریتیک(مذهب عقل انتقادی)که به هیچ جوابمثبتی نمیرسد و حتی اصل علمیت را ابطالپذیری و نه تحقیق و اثباتپذیری-تلقیمیکند،میتواند نظری اثباتی نسبت به فلسفه تاریخ صادر کند،درحالیکه قادر به درکماهیت اشیاء نیست؟به قول مولانا: {Sعجز از ادراک ماهیت عمو#حالت عامه بود مطلق مگو#زانکه ماهیات و سر سرشان#پیش چشم کاملان باشد عیانS}حقیقت آن است که ادراک ماهیت و سر سر ماهیات یعنی اسماء الله در عرف حکمایالهی اساسا در قلمرو علم نمیگنجد؛بنابراین انکار ماهیت نیز نمیتواند در این قلمرو وساحت نابینایی و حالت عامه نسبت به ماهیت بگنجد،و«مطلق گویی»حاصل شود.
در حقیقت،همهمتفکرانی که در حدود غرب و ارزشهای آن اندیشیدهاند تاریخ را چنان نوشتهاند کهگویی تاریخ کل جهان از جمله شرق سرانجام به تاریخ غرب تحویل میشود،و هیچانسانی را گریز از سرنوشت تمدن غربی نیست،چه فلسفههای تاریخ آنها تقدیرانگارباشد و چه تقدیرانگار نباشد،در هر دو صورت،آخرین صورت و پایان تاریخ و واپسینانسان را،اگر تاریخنگاران و فیلسوفان،تاریخ و انسان غربی میبینند؛اگر فیلسوف-مورخروزگار ما براساس اصولی خارج و بیگانه از حدود غرب،تاریخ بنویسد،یا طرحی ازفلسفۀ تاریخ برای خودآگاهی تاریخی طراحی کند،در هر صورت بیتاریخ2تلقی شده ونادیده گرفته خواهند شد،مگر آنکه این تاریخ و فلسفه به قصد تصرف نوشته شدهباشند،و یا تمهیدی برای گذر از فراز مابعد الطبیعه جدید به کار آید،چنانکه هیدگراندیشید و کوشید دو هزار و پانصد سال تفکر غرب را پرسش کند،تا آموزگار تفکر آینده (1)-تئوری برخورد تمدنهای هانتینگتن نیز با عمده کردن خطر اسلامها و کنفوسیوسها موجب تشحیذ ذهنمنتقدان و نقادی نظر او از سوی بسیاری از پژوهشگران شده،و آثاری مهم در سیاست خارجی آمریکا وغرب بر جای گذاشته است.