خلاصة:
مقصود هنر اسلامی،بیان زیبایی است.زیبایی جلوهای از ذات احدیت است.برای رسیدن به این زیبایی باید از مراتب زیبایی محسوس گذشت.زیبایی این جهانی سایهای از نور است.هدف هنرمند مسلمان گذر از سایه به نور میباشد؛در هنر اسلامی هیچ هدف دیگری دنبال نمیشود.
بنابراین،آنچه در صورت هنر اسلامی متجلی میشود،یعنی رسیدن به تعادل و تناسب و در نهایت زیبایی،جلوههایی از هدف غایی است؛زیرا اعتقاد بر این است که تنها از طریق طی مراتب زیبایی است که به مطلق آن میرسیم.این مسیر طی نمیشود مگر از طریق درک مفاهیمی مانند زیبایی محسوس،لذت،عشق و....
ملخص الجهاز:
"زیبایی این جهانی سایهای از نور است.
اعتقاد بر این است که تنها از طریق طی مراتب زیبایی است که به مطلق آن
که هنر اسلامی هم واجد خلاقیت است و هم در خدمت بیان؛اما این خلاقیت و بیان
این امر میسر نمیشود مگر با درک مفاهیم مرتبط با زیبایی و یا به تعبیر دیگر،
از مواجهه با صورت یا امر زیبا حاصل میشود،صورتی که با مفهوم زیبایی پیوند
اما این تحلیل بیرونی،از مواجهه و با قیاس و با معرفت ممکن است.
درک زیبایی مطلق با تکیه بر جهان بینی مبتنی بر ارزشهای الهی متعلق به
هرچند عین درک مفهوم زیبایی مطلق یا جمال نیست،اما در شناخت آن واجب
زیبایی انسانی گرفته تا اثر هنری،در مسیر شناخت عنصر تعادل اصلی اساسی است.
باری،تحقق تعادل در عالم محسوسات همان زیبایی است.
هنرمند مسلمانم هم بدون درک ارزشهای زیبایی محسوس در عالم ناسوت،پی به
زیبایی و جمال را درک کرد؟آیا صورت زیباست که عشق را باعث میشود یا
عشق است که جمال معشوق را در نظر عاشق به جمال و کمال مطلق بدل میسازد؟گفت لیلی را خلیفه کان تویی کز تو مجنون شد پریشان و غوی
پیداست که لیلی-که برای مجنون مظهر عشق و زیبایی است-نیز بهرهای البته
این عشق در وجود انسانی شکل میگیرد و زیبایی را به او مینمایاند که
همه صفت معشوقند و نتیجهی عشق زیبایی است که در هنر رسیدن به کمال تصور از
او در نهایت میتواند با مدد از چشم دل سیر در زیبایی اعلا کند که دریچهی ورود است.
پس آدمی اگر ناتوان از سر درک زیبایی این جهانی باشد و یا آن"