ملخص الجهاز:
"با این همهگاه پیش میآید که او نیز،همچنانکه به رسم معهود سرگرم پر کردن صفحات کاغذ از بخشهای بعدی رمان است،ناگهان دستخوش تردیدی زودگذر میشود و آتش طغیانی بر علیه خودکامه در دلش جرقه میزند؛و این حالت هرچه داستان بیشتر و پیشتر میرود با فواصل کمتری به سراغ او میآید؛و درست در چنین حالاتی است که از خود میپرسد آیا زندگی به راستی مثل این است؟آیا رمان واقعا باید اینطور باشد؟کافی است نویسنده نگاهی به درون خود بیندازد تا ببیند زندگی«مثل این»که نیست هیچ،انگار بسیار دور از آن نیز هست.
این تأثرات از هرگوشه به سوی ذهن سرازیر میشوند؛ذراتی بیشمارند در ظهور و تجلی مداوم بر ذهن،و همچنانکه بر ذهن فرومیبارند،همچنانکه در قالب زندگی دوشنبهها و سهشنبهها شکل میگیرند و صورتبندی میشوند،در همان حال نیز تکیهء تأکید از یکی برگرفته و بر دیگری نهاده میشود،و از اهمیت این یکی کاسته و بر اهمیت آن دیگری افزوده میگردد؛و این جابجاییها و دگرگونیها چندان ادامه مییابد که اگر نویسنده انسانی آزاد بود و نه بردهای در چنگال خودکامهای،اگر میتوانست آنچه را که خود برمیگزیند به نگارش درآورد،اگر مجبور نبود درست همان چیزی را بنویسد که بر او تحمیل میشود،اگر میتوانست بنای اثر خود را بر بنیاد احساسها و دریافتهای خودش استوار سازد و نه بر بنیاد آئینها و رسمها و قراردادها،در آن صورت،در سرتاسر اثر او نه هیچ نشانی از آنچه در شیوههای رایج طرح داستانی نامیده میشود به چشم میخورد و نه هیچ نشانهای از مضحکه و فاجعه و عشق و دلبستگی؛در آن صورت،بسا که حتی یک تکمه هم به شیوهء خیاطان باند استریت لندن بر هیچ لباسی از آن قهرمانان او دوخته نمیشد."